در ويرجينياى غربى، اين رقم تا 24 درصد،
حدود يك مرد در ميان چهار مرد است. چهل سال پيش در همان گروه سنى، فقط در حدود يك
مرد قوى بنيه در بيست مرد بيكار بود و دنبال كار نمىگشت. امروزه در سرتاسر كشور،
اين رقم حدود يك در ميان هفت مرد است. طبق تحقيق گروه پژوهشگر نيويورك تايمز،
بيشتر اين مردان اگر مجبور بودند، مىتوانستند كار پيدا كنند. امّا اين مردان
تصميم گرفتهاند كار نكردن را انتخاب كنند.
اين يك تغيير فرهنگى مهم از سه دهه پيش است. حتّى زمانى كه يك اقتصاد
در حال گسترش و توسعه، فرصتهاى كارى به آنها پيشنهاد مىدهد، با كمك درآمد همسران
يا خانوادههايشان زندگى مىكنند يا با پساندازهاى خودشان زندگى را مىگذرانند.
نقش سنّتى نانآورى مردان- يعنى شكار كردن در ميان آلاسكايىها، كار كارخانه و
ساير مشاغل براى مردان آمريكايى- كنار گذاشته شده است. هر چه بيشتر به گفتههاى
لارى و ديگر آلاسكايىهاى بومى گوش مىدادم، شباهت بيشترى بين موقعيت آنها و
خودمان مىديدم.
طلوع اقتصاد قرن بيست و يكم كه در آن بسيارى از زنان بيشتر از
همسرانشان درآمد خواهند داشت (اگر آنها اصلًا همسرى داشته باشند)، بررسى مجدّدى را
درباره نقش مردان ايجاب مىكند. اگر يك مرد سى ساله نانآور اصلى خانواده نيست، پس
نقش او چيست؟ جواب اين سؤال،