براى رفتن به مدرسه آماده شوند، بلكه ما
بايد مدارس را به گونهاى تغيير دهيم كه مناسب پسرها باشند.
يكى از اصلىترين پرسشهايى كه سعى مىكنيم در اين كتاب به آن پاسخ
دهيم، اين است كه چرا امروزه پسران بسيارى را مىبينيم كه به نظر مىرسد داراى
انگيزه مشخصى نيستند؟ در طول بيست تا سى سال گذشته چه تغييراتى رخ داده كه اين
پديده ايجاد شده است؟
تاكنون 3 عامل را شناسايى كردهايم:
1. تغييرات در شكل و برنامههاى آموزشى از بيست تا سى سال گذشته به
ويژه تسريع برنامه مقدّماتى اوليه، جابهجايى از علوم تجربى به علوم تئورى صرف و
براندازى اشكال رقابت.
2. پيدايش بازىهاى رايانهاى با تكنولوژى بسيار بالا.
3. تجويز بسيار زياد داروهاى محرّك.
در مجموع، هم بازىهاى رايانهاى و هم داروها ممكن است به طور
نامطلوبى بر تعادل دقيق بين
NA
وDLPFC
در مغز تأثير بگذارند و سبب شوند پسرانى كه در ظاهر عادى هستند و احساس راحتى
مىكنند، متوجّه اهميت سختكوشى براى دستيابى به برخى هدفهاى متعالى وموفقيت در
دنياى واقعى نشوند.
نوشتار من درباره اين موضوع، پرسش و شواهد كاملًا متفاوتى را به
دنبال داشت كه باعث دستيابى من به عامل چهارم شد: «مختل كنندههاى غدد درون ريز.»