اين وضع در سادهترين شكل جامعههاى چند
نفرى ابتدائى يا نيمه ابتدائى، تا پيچيدهترين شكل جوامع متمدن و پيشرفته همواره
وجود داشته است. در پرتو دقت علمى در ساختمان سلولى، استخوانى، عضلانى و عصبى
انسان و تأثير شايان آن در سرنوشت او و تأثير عميق محيط طبيعى در تن و جان آدمى و
تعيين مقدّرات و مقدورات او و اختلافات طبيعى بسيار كه در اين دو زمينه وجود دارد،
مىتوان اين اصل را به روشنى دريافت كه اختلاف و تفاوت ميان انسانهائى كه بر سطح
پهناور كره زمين زندگى مىكنند، فى الجمله، امرى ضروريست.
مقصود اين نيست كه همه وجوه اختلاف ميان افراد به همان حال و صورت كه
در اجتماع هست ناشى از ضرورت طبيعى تخلفناپذيرى در خود آنها يا محيط طبيعى آنهاست
و هيچ عامل انسانى كه ساخته دست انسانها يا قابل تغيير و تصرف به وسيله آنها باشد،
وجود ندارد. به عكس بدون شك با كوشش در اصلاح محيط اجتماعى و تربيتى و با تصرف در
شرايط محيط، بسيارى از وجوه اختلاف ميان افراد را مىتوان به دست تواناى انسان، به
خصوص انسان مسلح به علم، از بين برد. بسيارى از محرومين جامعه، مردم مستعدى هستند
كه نابسامانىهاى اجتماعى، آنها را به كنج بيغولههاى تيرهبختى افكنده است و عده
زيادى از متنعّمين، عزيزان بىجهتى هستند كه بى نظمى و فساد دستگاههاى اجتماعى
آنان را به نعمت و شوكت و جاه و مال بىحساب رسانده است. اين گونه امتيازات كاذب
نهتنها ضرورت طبيعى ندارد بلكه مخالف ضرورتهاى