آنچه من تا اينجا گفتم درباره فقاهت فقيه بود. آنچه تا اينجا براى
شما گفتم ولايت فقيه نبود. آنچه تا اينجا گفتم فقاهت فقيه بود. يعنى براى فهم
مسايل اسلام ما سراغ فقيه مىرويم و او به اتكاى فقاهتش ما را راهنمايى مىكند.
فقاهت يعنى دانستن دينشناسى. فقيه به اتكاى دينشناسىاش، آنچه را از دين مىداند
براى ما مىگويد. اين نقش برجسته و ممتاز و مهم و ارزنده فقيه است.
بخش دوم مطلب اين است كه تجربه تاريخ نشان داده است كه اگر فقيه
فقاهتش را عمال كند، تخصصش را در شناخت اسلام اعمال كند، مسايل مختلف اسلام را
بنويسد، رسالههاى عمليه فارسى روشن پيرامون همه مسايل اسلام بنويسد و فتوا دهد-
مثلا فرض كنيد تحرير الوسيله اما را كه بخش زيادى از مسايل جزايى و اجتماعى اسلام
را دارد به فارسى ترجمه كنند و در اختيار همه بگذارند و مسايلى را هم كه امام آن
موقع نمىشده بيان كنند حالا اضافه كنند و بيان كنند، يعنى از اين به بعد
رسالههاى عمليه، فتاوى فقيه را در همه زمينهها داشته باشند؛ بيمهها، مسايل
اقتصادى، مسايل كشاورزى، صنعت، تجارت، كيفرها، حقوق مدنى، كيفيت اداره مسايل
آموزشى، همه اينها را بياورند در رسالهها ذكر كنند- اگر تا حالا سه هزار مسأله
داشت حالا ده هزار مسأله پيدا كند- در اين حالت بخش فقاهت انجام گرفته ولى بخش
ولايت انجام نگرفته. اگر فقيه فقاهتش را اعمال كند، يعنى همه اين مسايل را تحقيق
كند، رنج ببرد،