حكومت سلطانِ اسلام، «ظلّ اللَّه» است. معنى
«ظل» اين است كه حركتى ندارد خودش؛ حركت به حركت اوست. سايه آدمْ خودش كه حركتى
ندارد؛ هر حركتى آدم مىكند سايه هم [مىكند]؛ دستش را اين جور مىكند، سايه هم
همان طور. «ظلّ اللَّه» اين است؛ آن كسى را كه اسلام به «ظلّ اللّهى» شناخته است،
اين است كه از خودش يك چيزى مايه نگذارد، به تَبَع احكام اسلام حركت بكند، حركتْ
حركت تَبَعى باشد. رسول اللَّه اين طور بود؛ «ظلّ اللَّه» بود.[1]
3. انتقال حق حاكميّت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) به
ائمه اطهار (عليهم السلام)
ولايت الهى به پيغمبر منتقل شد. از پيغمبر هم- به اتفاق همهى
مسلمين- ولايت و حكومت به غيرِ پيغمبر منتقل شده است. حالا به كى منتقل شده؟ اين،
بين فِرَق مسلمين، محل اختلاف است. شيعه در اين بين، معتقد است كه ولايت پيغمبر
منتقل شده است به ائمهى معصومين كه دوازده نفرند. برادران اهل سنت اين را اعتقاد
ندارند و معتقدند ولايت از سوى پيغمبر به خلفاى چهارگانه و بعد از آن هم به كسانى
كه داراى ولايت امر و حكومت بودهاند منتقل شده.[2]
قضيهى نصب اميرالمؤمنين (عليه الصّلاه والسّلام) به ولايت و خلافت، آن قدر مهم
است كه ... اصل رسالت پيغمبر، با انجام ندادن اين كار، مورد خدشه قرار مىگيرد و
پايهاش متزلزل مىشود. احتمال اين هم هست. كأنّه اصل رسالت، تبليغ نشدهاست! ...
يعنى موضوع تشكيل حكومت، امر ولايت و امر مديريّت كشور، جزو متون اصلى دين است و
پيغمبر، با اين عظمت، اهتمام مىورزد و اين رسالت خود را