متكى هستيم بر يك ارزشهايى در باب حكومت كه
آن ارزشها را اگر ما بيان بكنيم، هر شنوندهيى كه با انصاف باشد، او را قبول خواهد
كرد. به شرط اينكه اسمش را نياوريم؛ اسمش ولايت فقيه است. تا گفتيم ولايت فقيه،
يك پيشداورىهايى فوراً به وجود مىآيد در ذهن مخاطب، مخاطب خارجى بىاطلاع كه
نمىگذارد مطلب را بفهمد. اما اگر همين را شما بيان بكنيد، بگوييد ما معتقد هستيم،
مثلًا كسى بايد در رأس كار قرار بگيرد كه مرتكب گناه نشود؛ عدالت؛ عمداً گناه
نكند. كسى بايد باشد كه نسبت به مردم دلسوز باشد. كسى بايد باشد كه از هواى نفس
خود پيروى نكند. كدام شخصيت سياسى است در دنيا كه اينها را قبول نداشته باشد؟ مگر
آن كسانى كه خودشان، به عكس اين عمل مىكنند، ناچار نمىتوانند تسليم اين حرفها
بشوند. ولى خب شما نگاه كنيد، سياستمدارهاى بزرگ دنيا، حتى كسانى كه اندك اعتقادى
به معنويات ما ندارند، اين چيزها را قبول دارند. خب، ما بناى حكومتمان را بر يك
چنين چيزهايى است. خب اين يك ارزش است.[1]
اگر كسى بپرسد چرا خداى حكيم «أُولِى الْأَمْرِ»[2] قرار
داده و به اطاعت آنان امر كردهاست. جواب داده خواهد شد كه به علل و دلايل بسيار
چنين كردهاست. از آن جمله، اينكه چون مردم بر طريقه مشخص و معينى نگهداشته شده، و
دستور يافتهاند كه از اين طريقه تجاوز ننمايند و از حدود و قوانين مقرر درنگذرند،
زيرا كه با اين تجاوز و تخطى دچار فساد خواهند شد، و از طرفى اين امر به تحقق
نمىپيوندد و مردم بر طريقه معين نمىروند و نمىمانند و قوانين الهى را برپا
نمىدارند، مگر در صورتى كه فرد (يا قدرت) امين و پاسدارى بر ايشان گماشته شود كه
عهدهدار اين امر باشد و نگذارد پا از دايره
[1] - بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم ديدار
سفرا و كارداران وزارت امور خارجه 4/ 6/ 1372