نااميدى، حسى از درگير شدن در شبكهاى كه
ساخته شده توسط خود آنها نيست و نمىتوانند از آن رهايى يابند بر آنها غالب
مىشود. پس سرنوشت آنها در دست افراد غريبه است. در كنار اين خانه جديد و مدرن،
معضل نااميدى عميقاً مشكل آفرين و ناراحت كننده است. مرى سانچز، مادرى سى و شش
ساله با پنج فرزند است. بزرگترين كودك او هفده ساله و كوچكترين آنها ده ساله است.
دختر هفده ساله او هنوز در كنار خانواده زندگى مىكند. او فقط كلاس هشتم را تمام
كرده است و داراى دو كودك چهار ساله و ده ماهه است. يكى از پسران او نيز با
خانواده زندگى مىكند. در كل، يازده نفر در خانه چوبى كوچك در منطقهاى دور از
جادهزندگى مىكنند.
مرى و اغلب كودكان در رفاه هستند و غذاى مورد نياز خود را دريافت
مىكنند. وقتى از آنها پرسيديم كه آيا اداره كردن زندگى برايشان كار سختى است؟ در
پاسخ گفتند: از عهدهاش برآمدهايم. وقتى از آنها براى بهتر شدن شرايط چارهجويى
كرديم نمىتوانستند راه بهترى را نشان دهند. به نظر مىآمد كه آنها هر روز را به
اميد روز بعدى سپرى مىكنند و به روزمرهگى دچار شدهاند.