اندوه، خشم و شرم اعلام مىدارم كه همه ما
به نوعى برده هستيم و بار رقت انگيزترين بردگى تاريخ را به دوش مىكشيم.»
بىخانمان
اعتراف مىكنم هرگاه در خيابان از كنار فرد بىخانمانى بدون آنكه به
او پولى بدهم مىگذرم، احساس گناه مىكنم، اين احساس گناه با ناراحتى از اين كه
چرا چنين شرمندگىاى در شهرهاى ما وجود دارد، همراه است. از خودم مىپرسم؛ چرا در
جوامع پيشرفته امروز ما، بايد روز به روز افراد بىخانمان بيشتر شوند. بىخانمان
واژهاى است كه حقيقتى عميقدر بطن آن نهفته و گوياى آنست كه اين افراد بيش از
آنكه بىخانمان باشند، بىخانوادهاند. اينها اغلب، افرادى منزوى، بىمسئوليت،
الكلى، معتاد و بدون هدف در زندگى هستند كه ديگر خانوادههايشان نمىتوانند كارى برايشان
انجام دهند. بسيارى از اين افراد، خود به خانه و خانوادهشان پشت كردهاند؛ زيرا
كه از نصحيتهاى آنها براى پيدا كردن شغل خسته شدهاند.
اخيراً تورنتو 90 هزار دلار خرج تحقيقى درباره بىخانمانها كرد و
نتايج آن هيچ يافته جديدى نداشت. بسيارى از جامعهشناسان بر روى مشاغل مالياتى كار
مىكنند تا بتوانند از فوايد آن درجهت رفع نيازهاى بىخانمانها از جمله تأمين
سرپناه، منابع و غيره استفاده كنند. اما واقعاً چه ارتباطى بين تعداد رو به افزايش
بىخانمانها و آسودگى ما وجود دارد؟ چرا بيش از