responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : نامه ها و اسناد سياسى نویسنده : سيد جمال الدين اسد آبادى    جلد : 1  صفحه : 152

آخرين نامه از زندان بابعالى، اسلامبول به: هم‌مسلك‌هاى ايرانى‌

دوست عزيز من در موقعى اين نامه را به دوست عزيز خود مى‌نويسم كه در محبس محبوس و از ملاقات دوستان خود محرومم، نه انتظار نجات دارم و نه اميد حيات، نه از گرفتارى متألم و نه از كشته‌شدن متوحش، خوشم بر اين حبس و خوشم بر اين كشته‌شدن. حبسم براى آزادى نوع، كشته مى‌شوم براى زندگى قوم، ولى افسوس مى‌خورم از اينكه كشته‌هاى خود را ندرويدم، به‌آرزوئى كه داشتم كاملًا نائل نگرديدم، شمشير شقاوت نگذاشت بيدارى ملل مشرق را ببينم، دست جهالت فرصت نداد صداى آزادى را از حلقوم امم مشرق بشنوم، ايكاش من تمام تخم افكار خود را در مزرعه مستعد افكار ملت كاشته بودم. چه خوش بود تخم‌هاى بارور و مفيد خود را در زمين شوره‌زار سلطنت فاسد نمى‌نمودم، آنچه در آن مزرعه كاشتم به نمو رسيد. هرچه در اين زمين كوير غرس نمودم فاسد گرديد، در اين‌مدت هيچيك از تكاليف خيرخواهانه من به گوش سلاطين مشرق فرو نرفت، همه را شهوت و جهالت مانع از قبول گشت، اميدوارى‌ها به ايرانم بود اجر زحماتم را به فراش غضب حواله كردند. با هزاران وعد و وعيد، به تركيا احضارم كردند، اين نوع مغلول و مقهورم نمودند؛ غافل از اينكه انعدام صاحب‌نيت اسباب انعدام نيت نمى‌شود؛ صفحه روزگار حرف حق را ضبط مى‌كند. بارى من از دوست گرامى خود خواهشمندم اين آخرين نامه را بنظر دوستان عزيز و هم‌مسلك‌هاى ايرانى من برسانيد و زبانى به آنها بگوئيد: شما كه ميوه رسيده ايران هستيد و براى بيدارى ايرانى دامن همت به كمر زده‌ايد از حبس و قتال نترسيد، از

نام کتاب : نامه ها و اسناد سياسى نویسنده : سيد جمال الدين اسد آبادى    جلد : 1  صفحه : 152
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست