ركن ركين ملك و ملت و حصن حصين دولت عليه ابدمدت، فخر عثمانيان و روح
كالبد جمله مسلمانان، دولت مدار، ابهت شعار را عرض مىشود: اگرچه از اهل آسيا بدين
عاجز غدر نمودند و راه ستمكارى پيمودند ولكن از ملت ظلمى نديدم و از اسلام
مرارهجورى نچشيدم، البته سعادت آن ملت را از دل و جان خواهان و بافتخار و عزايشان
شادان و نازانم و چون پارچهاى از آن ملت و بضعهئى از آن امت محسوب مىشوم، اگر
چشمزخمى بدانها رسد و يا خار حقارتى بپاى آنها خلد؛ هيچشك نيست كه در جانبازى
پايدارى خواهم ورزيد و موت خود را بر حياتى چنين بيدريغ خواهم گزيد و بنابراين چون
احوال دولت عليه عثمانيان را در اين اوان بنظر اعتبار گرفته و شئون ملت اسلاميه را
بمثقبه افتكار سفته پيرهن اصطبار و شكيبائيم دريد و از هر طرف وساوس و خيالات برين
حقير مستولى گرديد و مانند مرد سودانى روز و شب در آغاز و انجام اين كار انديشه و
كيفيت اصلاح و چگونگى نجاح اين ملت را ورد و پيشه خود ساختهام و دائماً از براى
چارهجستن و از اين تنگناى هولناك رستن، احوال ملل سابقه و دول لاحقه و سبب صعود و
نزول و باعث طلوع و افول آنها را ملاحظه و كارهاى بزرگى كه از افراد انسانيه صادر
شده است- كه فىالحقيقه معمرالبشر و سحر مستمر را باشد- مطالعه مىنمودم تا آنكه
نظر اعتبار در حين گذار به احوال ابومسلم آن شاب خراسانى، كه به علو همت و
كاردانى، دولتى چون دولت بنىاميه كه در غايت قوت و نهايت متانت (محكمى) بود، از
بيخ و بنش زد و چهره افتخارش بخاك مذلت افتاد. در حين جولان فكر در اين ميدان،
احوال پطرراهب از نظر بصيرت گذران شد و