نام کتاب : نا گفته هايى از حقايق عاشورا نویسنده : حسينى ميلانى، سيد على جلد : 1 صفحه : 262
فقال: إنّ جبرئيل عليه
السلام كان معنا في البيت.
فقال: تحبّه؟
قلت: أمّا من الدنيا فنعم.
قال: إنّ امّتك ستقتل هذا بأرضٍ يقال لها كربلاء. فتناول جبرئيل عليه السلام من تربتها فأراها النبي صلى اللَّه عليه وآله؛[1]
روزى رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله در خانه من نشسته بودند و فرمودند: هيچ كس بر من وارد نشود.
من در حالى كه انتظار مىكشيدم و چشم انتظار ورود كسى بودم، حسين عليه السلام بر او وارد شد و بعد صداى
بلند گريه (هاىهاى) رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله را شنيدم.
پس داخل اتاق را نگاه كردم و ديدم حسين در دامن رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله است و پيشانى آن حضرت را پاك
مىكند و او نيز اشك مىريزد، داخل شدم و گفتم:
به خدا سوگند، من از ورود او آگاه نشدم.
رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله فرمود: همانا جبرئيل در اين خانه با ما بود.
جبرئيل گفت: آيا (اين حسين) را دوست دارى؟
گفتم: آرى!
گفت: همانا امّت تو به زودى حسين را در زمينى كه كربلا نام دارد، به
شهادت مىرسانند.
آن گاه جبرئيل خاكى را از محل شهادت امام حسين
عليه السلام براى پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله نشان داد.
از اين حديث چند مطلب فهميده مىشود:
[1] - المعجم الكبير: 3/ 108- 109 و 23/ 289. همچنين
ر. ك: كنز العمّال: 13/ 656 و 12/ 126
نام کتاب : نا گفته هايى از حقايق عاشورا نویسنده : حسينى ميلانى، سيد على جلد : 1 صفحه : 262