responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين    جلد : 1  صفحه : 260

-

آره، سر وقت غذاشو مى‌دم؛ از قصابى محل براش گوشت و استخوان مى‌گيرم. هر جا مى‌رم با خودم مى‌برمش ... هر شب هم دندوناشو مسواك مى‌زنم!

-

عجب! با چى؟

-

با خمير دندونى كه از خارج برام سوغات آوردن. مزه گوشت مى‌ده!

-

ديگه چى؟

-

هر چند وقت يه بار هم مى‌برمش دامپزشكى، حمامش مى‌كنن.

-

فكر نمى‌كنى يه خورده خرجش ... چى بگم دنگ و فنگش زياده!

-

اى آقا! اينكه چيزى نيست؛ يكى از اقوام ما همين چند وقت پيش سگشو برد بيمارستان، سيصد هزار تومان خرج عملش كرد!

***

آن روى سكه: همين تهران-

پاييز 1377.

به نام خدا

سلام. معلم عزيز! خسته نباشيد. مى‌خواهم چيزى به شما بگويم.

پدر من كار نمى‌كند؛ چون نمى‌داند كجا كار كند. ما خرجى نداريم.

غذاى خوب نمى‌خوريم. خواهر بزرگترم كه سوم راهنمايى است، سرش درد مى‌كند و پول نداريم كه او را به دكتر ببريم و برادر بزرگترم كه مدرسه‌اش كرج است، كرايه ماشين ندارد كه به مدرسه برود.

معلم عزيز و گرامى! از شما خواهش مى‌كنم كه به ما كمك كنيد.

مادر و پدرم هر روز صبح با هم دعوا مى‌كنند؛ براى همين است كه نمى‌گذارند من درسم را به خوبى بخوانم. پارسال درسم خيلى خوب بود. تا حالا درسم اينجور نبوده است. از شما خواهش مى‌كنم كه به ما كمك كنيد. دعا مى‌كنم هميشه خوش باشيد.

لطفاً به كسى نگوييد. اميدوار هستم به كسى نمى‌گوييد.

نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين    جلد : 1  صفحه : 260
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست