نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين جلد : 1 صفحه : 254
مديريت از نوع دوم!
عينكش را از چشم برداشت. سرش را بالا برد و در حالى كه خيره خيره مرا
مىنگريست، گفت: راستى فكر كردهاى ممكنه بعضى از ما كارى كنيم كه در شأن يه جاسوس
دشمن باشه؟!
از اين سؤال تعجب كردم. راستش اصلًا مقصود او را نفهميدم؛ اما پيش از
آن كه حرفى بزنم، خود شروع به تعريف كرد. آنچه را كه گفت با يك واسطه از مهندسى
عراقى نقل كرد.
***
مهندس عراقى گفته بود سالها پيش بين كشور
من و يكى از كشورهاى بلوك شرق قراردادى منعقد شد كه بر اساس آن، عراق مىتوانست
تعداد محدودى دانشجو براى تحصيل در رشتههاى فنى به آن كشور اعزام كند.
من جزء نخستين گروه دانشجويان اعزامى بودم. وقتى دوره به پايان رسيد،
جشنى به مناسبت فارغالتحصيلى ما ترتيب دادند. يكى از برنامههاى پيشبينى شده،
ديدار با رئيسجمهور آن كشور بود.
در اين ديدار، يكى از دانشآموختگان از او خواست خاطرهاى را براى ما
تعريف كند. او مكثى كرد و گفت: سالها پيش در جريان يك همكارى دو
نام کتاب : مى شكنم در شكن زلف يار نویسنده : سروقامت، حسين جلد : 1 صفحه : 254