نام کتاب : مقارنه مشروعيت حاكميت در حكومت علوى و حكومت هاى غير دينى نویسنده : كريمى والا، محمد رضا جلد : 1 صفحه : 200
يا فردى چون «هيتلر» از ديگر نتايج دموكراسى
جديد در غرب است كه از پشتوانه دموكراتيك محكمى براى رسيدن به قدرت بهرهمند بود.
وى به سال (1933 م) با روند متكى بر قانون اساسى و با كسب بالاترين رأى مردم
صدراعظم آلمان گرديد.[1] چنين
نمونههايى، گواه تاريخى نه چندان سودمندى براى دموكراسى جديد به نمايش گذارده
است. حال با توجه به چنين پيشينه تاريخى، چگونه مىتوان دموكراسى با مفهوم بر جلوه
و مشهورش، يعنى مردمسالارى و با سازوكار و لوازم پذيرفته شده آن در غرب، را
الگويى متكامل و نظريّهاى برتر براى نظامهاى سياسى تلقى و شاخصى بىبديل در
ارزيابى صحت حكومتها قلمداد كرد؟! الگويى كه به اظهار ويل دورانت: «هرچه بيشتر
آن را مىآزماييم، از ناشايستگى و دورويى آن بيشتر ناراحت مىشويم».[2]
2. مفهوم لغوى دموكراسى
مفهوم اين واژه را به لحاظ پيشينه تاريخى، مىتوان از زمان «هردوت»
(425- 485 ق. م) مورّخ يونانى و قديمىترين منتقد دموكراسى[3]،
در آثار فلاسفه و نويسندگان يونان ملاحظه كرد.[4]
واژه دموكراسى) ycarcomed (اصلا يونانى است كه در قرن شانزدهم از طريق واژه فرانسوى
دموكراتى) eitarcomed (وارد زبان انگليسى شد. اين واژه از «دموكراسيا» مشتق شده است و
ريشههاى آن، دو واژه دموس) somed (به معناى مردم و كراتوس) sotark
(به معناى حكومت مىباشد.[5]