بهدست آورده بودند و از قبل تعيين كرده
بودند كه برابر بودن در جايگاه رأىگيرى، كافى نيست. آنها برابرى در دنياى اجتماعى
را نيز مىخواستند.
زنان خواهان اين بودند كه ابتدا بهعنوان زن و سپس بهعنوان همسر و
مادر شناخته شوند. هدف اين زنان، برابرى با مردان در همه عرصههاى زندگى بود.
زنان خواستار مدارس عمومى، حمايت از كودكان، تربيت بدنى در مدارس
عمومى، ايجاد صلح از طريق كاهش جنگ افزارهاى بينالمللى و حمايت از زنان در صنعت
بودند. اما با آنكه همه اين موارد، براى زنان بسيار مهم بوده و همگى به هم مربوط
بود، تنش ميان اين اهداف بهوجود آمد. داشتن هم شغل و هم خانواده، ضرورت داشت و
اين «واقعيت» تجربى براى جامعه، نتيجه مطلوبى نداشت. زنان خود، راجع به زنان و
وضعيت برابرى آنها با مردان، حس دوسوگرانهاى داشتند. از يك طرف، هم جامعه و هم
حتى زنان «مدرن» عقيده داشتند كه «داشتن شغل شانس ازدواج را كاهش مىدهد.» زنان
استقلال اقتصادى و كار رضايتبخش مىخواستند اما اگر مجبور به انتخاب مىشدند،
ممكن بود كتاب قانون را رها كرده و كتاب آشپزى را انتخاب كنند. از طرف ديگر،
استدلال مىشد؛ ازدواجها با شكست مواجه شدهاند، نه به خاطر بىنظمى در خانهدارى
يا پرورش كودكان بهطور ناشايسته بلكه بهخاطر همسران خستهكننده؛ زنانى كه هرگز
در خارج خانه كار نكرده بودند يا به خارج خانه نرفته بودند با مردانى ازدواج
مىكردند كه تحصيلات، مهارت، يا وضعيت اجتماعىشان از آنها