با بررسى قدرت و سلطه رسانهها خصوصاً بر
جوانان، بهنظر مىرسد كه تعّهد فمينيسم به ساختار جنس تحت بهترين شرايط، مسأله
بغرنجى باشد. حداقل مشخص نيست كه فرهنگ عوام به فمينيسم بهعنوان يك جنبش سياسى كه
تا اندازهاى براى توانمند كردن زنان طراحى شده، توجه مىكند يا خير.
آنچه كه از تعبير فرهنگ عوام از فمينيسم جنسى، مشكلآفرينتر است،
گرفتارىهايى است كه فمينيستهاى جنسى از طريق نظريهپردازى درباره خودجنس، براى
خودشان به وجود آوردهاند. در گذشته جنس به معناى چيزى بود كه باعث مىشد زنان
بهگونهاى كه مهم است اما ضرورى نيست، با مردان تفاوت داشته باشند. با اين حال،
باز هم در ميان طبقات مختلف، نزاع وجود داشت. دو نظريه متناقض درباره جنس به وجود
آمد.
يكى از آنها كه شباهت قابل توجهى بين مردان و زنان مىبيند و ديگرى
كه تفاوت عميقى بين اين دو مىبيند ... برخى فمينيستها بر اين باورند كه تصديق و
اثبات تفاوت، ماهيت خاص و ارزش زنان را تأييد و اثبات مىكند. برخى ديگر عقيده
دارند براى تغييرات اجتماعى و توزيع مجدّد قدرت و برترى، اصرار بر عدم تفاوت لازم
است. هر دو روش، تناقض دارند.
در واقع، تناقض وقتى پديدار مىشود كه اين دو، بهعنوان اهدافى كه
بايد بهطور همزمان تحقق پيدا كنند، در نظر گرفته شوند.