تا به راهپيمايى براى جنبش خسته فمينيستى،
فرديت خود را اثبات مىكند. و چه كسى او را سرزنش مىكند؟ عليرغم همه اينها، او
فقط يك دختر است (اگر چه كه حتى فمينيسم مرده يا در حال مرگ نيز سعى مىكند مجدداً
خود را به شكل يك بسته صورتى رنگ درآورد و دل نسل جديد دختران را ببرد.)
هر چند كه موضوعات بالا قابل قبول و خوشايند هستند، من فكر مىكنم كه
توضيح بهتر براى بيزارى نسل جديد اين است كه آنها تشخيص مىدهند كه همه چيز بايد
قابل قبول باشد. فمينيسم، از ديدگاه زنان جوان امروزى مسألهاى كهنه است كه به
ناچار، كمكم ناپديد مىشود. شكايت لازم نيست. جوانان امروز، با «برچسب زدن» به هر
نوعى كه باشد به هر كس و يا هر نسلى مخالف هستند.
البته براى اين بيزارى- اگر صرفاً نگوييم بىعلاقگى- علت ديگرى هم
وجود دارد و آن اين است كه زن معاصر به خوبى مىبيند كه مرگ فمينيسم، مرگ با
افتخارى نيست. ادعاهاى اغراقآميز در مورد ظلم ناشى از جنسيتگرايى توسط مردان
(مثلًا سه عقيده اغراقآميز- مبنى بر اينكه همه مردان متجاوز جنسى هستند، هر نوع
رابطه جنسى با جنس مخالف تجاوز جنسى است و هرگونه رابطه جنسى با مرد، هتك ناموس
است.) رفتار غيرمنصفانه فمينيستها نسبت به مردان (مثلًا در خصوص رفتار پدران و
تكفل بچه) و از بين بردن موانع برترى انسانى (مثلًا معيارهاى ورود به خدمت نظام
وظيفه) همگى به تنفّر و بىاعتمادى زن جوان امروز نسبت به فمينيسم كمك كردهاند.