ديگرى را داشتهاند كه از بچههايشان مراقبت
كنند، پس از انتهاى مرحله توليد مثلى، به بزرگى دست يافتهاند.) مهمتر آنكه، اگر
اين درست است كه زنان نمىتوانند به برترى دستپيدا كنند، پس در خصوص آموزش برابر،
احمقانه بهنظر مىرسد كه جامعه ما وقت، منابع و انرژى را براى آماده كردن زنان
براى چنين پيشرفتهايى بههدر دهد. بهعلاوه در خصوص فرصت برابر، منطقى بهنظر
مىرسد كه از انتخاب زنان براى رقيبانى در جوّ جهانى، اجتناب كنيم. در تحليل نهايى
اگر زنان بهواسطه ماهيتشان نمىتوانند به برترى دست يابند پس تبعيض در آموزش و
فرصت توجيه مىشود.
وارد فمينيسم و اسطورهسازى آن شويد. با توجّه به اينكه پذيرش انقياد
زنان كاملًا با اهداف سياسى فمينيسم متناقض است، فمينيسم مجموعهاى از نظريات
خيانت بىمورد را ايجاد كرده تا اين واقعيت را توضيح دهد كه در اكثر مواقع، اكثر
زنان به برترى جهانى دست پيدا نمىكنند.
با اين وجود، من مىخواهم نشان بدهم كه اگر توطئهاى در كار باشد-
توطئهاى كه طبق گفته فمينيستها از سوى همه مردان عليه همه زنان است- در تالارهاى
آكادمى است، جايى كه فمينيستها و نظريهپردازى آنها ديوانهوار در حال حركت هستند.
اگرچه در فرهنگ ما رايج است كه در زندگى بهخاطر مشكلات هر كسى را سرزنش كنيم غير
از خودمان، من خود را در خطر قرار مىدهم و ادعا مىكنم كه توجيهات فمينيسم در
بهترين شرايط هم ضعيفاست و در بدترين شرايط، صرفاً جنسيتگراست. به نظر من وقتى
همه چيز گفته شود و انجام شود، با وجود ماهيت سركش زنان و مهمتر از همه با وجود
فمينيسم، زنان آزادند كه انتخاب كنند.