روزهاى قبل امروزه شباهت چندانى بين حتى
جديدترين نظريهپردازى فمينيستى (چه برسد به عمل) و زنان مبارز آزادهاى كه آن را
شروع كردند، وجود ندارد.
با اين حال مدتها قبل از شروع فمينيسم
زنانى بودند كه از جهاتى مانند مردان رفتار مىكردند. مدتها قبل از فمينيسم،
زنانى بودند كه شاعر- فيلسوف بزرگ (مثلًا سافو)، مبارز بزرگ (جوآن آرك)، قدّيس
بزرگ (ترسا)، هنرپرور بزرگ (كاترين دى مديسى)، فرمانرواى بزرگ (اليزابتI) و
دانشمند بزرگ (مارى كورى) بودند. چنين زنانى هرگز خود را فمينيست نديدند بلكه در
عوض خود را در عرصههاى مربوطه بزرگ مىدانستند.
بهعلاوه درون جامعه مدنى و پيچيدهاى مثل جامعه ما اغلب قلم تواناتر
از شمشير است. همچنين «زنان مبارز» را مىتوان بهندرت در تالارهاى آكادمى نيز
پيدا كرد. فمينيستهاى «مخالف» مثل پاگليا و سامرز، اعضاى آكادمى هستند كه عليه
فمينيسم استدلال مىكنند و باز هم اين استدلالها را در عرصه فكرى مىگذارند تا
زنان را توانمند كنند. آنها گلادياتورهايى هستند كه در استفاده از كلمات مهارت
پيدا كردهاند. آنها علاقهمند به رقابت در آموزش، فرصتها و موفقيتاز طريق آوانس
دادن به بازيكنان ديگر (يعنى مردان) و نه از طريق شكايت براى توجه خاص به ضعفهاى
آنها نيستند. اين مبارزان روح تعاليمسانتسو را مىفهمند كه: «همه چيز جنگ است.»
اما به هيچ وجه عقيده ندارند كه براى رقابت كردن مجهز نيستند. براى اين زنان جنس-
جنسيت آنها مسأله مهمى نيست، چه رسد به اينكه بارى باشد كه موج دوم، آن را بر دوش
آنها گذارده است.