بهنظر مىرسد، فمينيستها حتى وقتى برخلاف
قانون عمل مىكنند، امتيازات خاصى را كه به مردان اختصاص داده نشده، براى خود روا
مىدانند؛ اين نيز به علت «قربانى بودن» آنها موجه است.
با اين وجود زنان به گفته فمينيسم نه تنها در محيط اجتماعى- جايى كه
هنوز فرصت برابر و حقوق برابر براى آنها انكار مىشود- بلكه در محيط خصوصى نيز
قربانى هستند. جايى كه بهواسطه جامعه، مجبور مىشوند كه با مردان ازدواج كنند،
تشكيل خانواده بدهند، از بچهها مراقبت كنند و كارهاى خانه را انجام دهند. همه
ابعاد زندگى زن، در محل كار، در خانه و حتى در عملكردهايى كه با رهبرى خودش انجام
مىدهد توسط نظام پدرسالارانه ستم پيشهاى كه همانجامعه آمريكايى معاصر است،
كنترل مىشود. زنان، طبق گفته فمينيسم حتى قربانيان روح و روان خود هستند.
بنابراين ظلم كردن عبارت است از حكومت ظالمانه يا به كار بردن قدرت
ناعادلانه. در حالىكه مورد ظلم واقع شدن نشان دهنده نگرش نوميدى دائم يا پريشانى
روانشناختى ناشى از اين حكومت ظالمانه است. نااميدى از موقعيت مىتواند در زنان
«ويژگىهاى تدافعى» ايجاد كند، از جمله ترحم به خود، كمرويى، نادانى و ترسويى. اگر
زنى نقش سنتى خود را بپذيرد، ممكن است احساسات مبهم بىارزشى داشته باشد، ممكن است
اعتماد به نفس نداشته باشد و ممكن است از خود و زندگى خود ناراضى باشد. او اغلب
اين امر را شكست و ناكامى مىداند و آن را به كمبود يا عيب درونى نسبت مىدهد. ظلم
روانى در زنان در اسطورهشناسى و تعريف