فرزندم، احمد خمينى! «رَزَقَك اللّه هِدايتَه».[1]
جهان چه ازلى وابدى باشد يا نه و چه سلسلههاى موجودات غير متناهى باشند يا نه،
همه فقيرند؛ چون هستى، ذاتى آنان نيست.
اگر با احاطه عقلى جميع سلسلههاى غير متناهى را بنگرى، آواى فقر
ذاتى و احتياج را در وجود و كمال آنها به وجودى كه بالذّات موجود است و كمالاتْ
ذاتىِ آن است، مىشنوى و اگر به مخاطبه عقلى خطاب به سلسلههاى فقيرِ بالذات نمايى
كه: «اى موجودات فقير! چه كسى قادر است رفع احتياج شما را نمايد؟» همه با زبان
فطرت، هم صدا فرياد مىزنند كه:
«ما محتاجيم به موجودى كه خود، همچون ما فقير نباشد در هستى و كمال
هستى»؛ و اين فطرت نيز از خود آنان نيست: «فِطْرَت اللّه
الَّتى فَطَر النَّاسَ عَلَيها لاتَبِديلَ لِخَلقِ اللَّه».[2]
فطرت توحيد از خداوند است و مخلوقاتِ فقيرِ بالذّاتْ مبدّل نمىشوند
به غنىّ بالذّات و امكان ندارد چنين تبديلى، و چون بالذّات فقير و محتاجند، جز غنىِّ
بالذّاتْ كسى رفع فقر آنان را نخواهد كرد و اين فقر كه لازمِ ذاتى آنان است هميشگى
است؛ چه اين سلسله ابدى باشد يا نباشد، ازلى باشد يا نباشد و از