عليه السلام تا اكنون در هر معاملتى و در
هرملكى[1] عدل
برزيدهاند و انصاف بداده و انصاف بستدهاند و براستى كوشيدهاند تا[2] مملكت در خاندان ايشان سالهاى بسيار
بمانده است.
حكايت در اين معنى
2- چنين گويند كه رسم ملكان عالم عجم چنان بوده است 11 كه روز مهرگان و روز نوروز پادشاه
مرعامه را بار دادى و هيچ كس را بازداشت نبودى و پيش بچند روز منادى فرمودى]72 a[ كه
بسازيد فلان روز را تا هركسى شغل خويش بساختى و قصه خويش بنوشتى و حجّت خويش بدست
آوردى، و خصمان كار خويش را بساختندى و چون آن روز بودى منادى ملك از بيرون در
بايستادى و بانگ كردى كه «اگر كسى مر كسى را بازدارد از حاجت برداشتن در اين روز
ملك از خون او بيزار است.» پس ملك قصههاى مردمان بستدى و همه پيش بنهادى و يكيك
مىنگريدى. اگر آنجا قصّهاى بودى كه از ملك بناليده بودى موبد موبدان را بر دست
راست نشانده بودى- و موبد موبدان قاضى القضاة باشد بزبان ايشان- پس ملك برخاستى و
از تخت بزير آمدى و پيش موبد بدو زانو بنشستى، گفتى «نخست از همه داوريها داد اين
مرد از من بده و هيچ ميل و محابا مكن.» آنگاه منادى فرمودى كردن كه «هركه را با
ملك خصومتى هست همه بيك سو بايستيد تا نخست كار شما بگزارد.»
3- پس ملك موبد را گفتى «هيچ گناهى نيست نزديك ايزد تعالى بزرگتر از
گناه پادشاهان؛ و حق گزاردن پادشاهان نعمت ايزد تعالى را[3]،
نگاه داشتن رعيّت است و داد ايشان دادن و دست ستمكاران از ايشان كوتاه كردن. پس
چون
[1] - در هر معاملتى در ملكىN : در همه ملت و در همه ملكىP : هر
مدتىC