responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 54

مگر خرى لاغر و پير و گرگن از در اندر آمده است و چون آسيب زنجير بپشت او رسيده است او را خوش آمده است و بسبب خارش‌گر خويش را در آن زنجير مى‌مالد.» نوشيروان گفت «اى نادانان كه شماايد، نه چنين است كه شما مى‌پنداريد. چون نيك نگاه كنى اين خر هم بداد خواستن آمده است.

چنان خواهم كه هر دو خادم برويد و اين خر را در ميان شهر بريد و از احوال اين خر از هركسى بپرسيد و براستى مرا معلوم كنيد.» خادمان از پيش ملك بيرون آمدند و اين خر را در ميان شهر و بازار آوردند و از مردمان پرسيدن گرفتند كه «هيچ كس هست از شما كه اين خرك را مى‌شناسد؟» همه گفتند «اى و اللّه كم كس است در اين شهر كه اين خرك را نشناسد.» گفتند «چون شناسيد؟ برگوييد.» گفتند «اين خرك از آن فلان مرد گازر است و قرب بيست سال است تا ما اين خرك را مى‌بينيم. هر روز جامه‌هاى مردمان بر پشت او نهادى و بگازران‌[1] بردى و شبانگاه بازآوردى. تا جوان بود و كار مى‌توانست كرد علفش مى‌داد. اكنون كه پير شد و از كار فروماند آزادش كرد و از خانه بيرون‌]62 a[ كرد و اكنون مدّت يك سال است تا نام آزادى بر اين خرك افتاده است و شب و روز در محلت‌ها و كوى و بازار مى‌گردد و هركسى مزد خداى را علفى و آبى و مشتى گياه بدو مى‌دهند. مگر دو شبان روز بر او بگذرد كه آب و گياه نيابد و هرزه مى‌گردد.»

15- چون هر دو خادم از هركه پرسيدند همين شنيدند سبك بازگشتند و معلوم ملك نوشيروان كردند. نوشيروان گفت «نه شما را گفتم كه اين خرك هم بدادخواستن آمده است؟ اين خرك را امشب نيكو داريد و فردا آن مرد گازر را با چهار مرد كدخداى از محلت او با اين خرك ببارگاه پيش من آريد تا آنچه واجب‌


[1] - بكازران‌N : بكازرستان‌P : بكاركاه‌C

نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 54
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست