26- در همه وقتى پادشاه را از احوال
گماشتگان غافل نبايد بود و پيوسته از روش و سيرت ايشان برمىبايد رسيد. چون
ناراستى و خيانتى از ايشان پديدار آيد هيچ ابقا نبايد كرد، او را معزول كنند و
براندازه جرم او او را مالش دهند تا ديگران عبرت گيرند و هيچ كس از بيم سياست بر
پادشاه بدنيارد انديشيد.
و هركه را شغلى بزرگ فرمايد بايد كه در سرّ يكى را بر او مشرف كند
چنانكه او نداند تا پيوسته كردار و احوال او مىنمايد.
27- و ارسطاطاليس ملك اسكندر را چنين گفت كه «كسانى را كه قلم ايشان
در مملكت تو روان باشد چون بيازردى نيز او را شغل مفرماى كه او سر با دشمنان تو
يكى كند و بهلاك تو كوشد.»
28- پرويز ملك چنين گويد كه «ملك را نشايد كه گناه چهار گروه مردم
اندر گذارد: يكى گناه آنكه آهنگ مملكت وى كند و ديگر آنكه آهنگ حرم وى كند و سه ديگر
آنكه راز ايشان]02 a[ نگاه ندارد و آشكارا كند و چهارم آنكه[1] بزبان با ملك باشد و بدل با مخالفان
ملك و در سرّ تدبير ايشان كند.»
29- كردار مرد از سرّ مرد آگاهى دهد و چون ملك بيدار باشد در كارها
هيچ چيز بر او پوشيده نماند.