responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 33

7- جوانمرد گفت «اين سگ امينى بود از آن من با رمه گوسفند و از هنر او بدانسته بودم كه با ده مرد برآويختى و هيچ گرگى از بيم او گرد گوسفندان من نيارستى گشت. و بسيار وقت من بشهر رفتمى بشغلى، ديگر روز بازآمدمى.

او گوسفندان را بچرا بردى و بسلامت بازآوردى. بر اين روزگارى برآمد.

روزى گوسفندان را بشمردم. چندين گوسفند كم آمد و همچنين هرچند روز نگاه كردمى چندين گوسفند كم بودى. و اينجا كس هرگز دزد بياد ندارد و هيچ‌گونه نمى‌توانستم دانستن كه اين گوسفندان من از چه سبب هر روز كمتر ميشود. حال گوسفند من از اندكى بجايى رسيد كه چون عامل صدقات بيامد و از من بر عادت گذشته صدقات خواست تمامى رمه را آن بقيتى كه مانده بود از رمه من در سر كار صدقات شد و اكنون من چوپانى آن عامل مى‌كنم.

8- مگر اين سگ با گرگى ماده دوستى گرفته بود و جفت گشته و من غافل و بى‌خبر از كار او. و قضا را روزى بدشت رفته بودم بطلب هيزم. چون بازگشتم از پس بالايى برآمدم و رمه را ديدم كه مى‌چريدند و گرگى را ديدم روى سوى رمه آورده مى‌پوييد. من در پس خاربنان بنشستم و از پنهان نگاه مى‌كردم. چون سگ‌]51 b[ گرگ را ديد پيش او بازآمد و دم جنبانيدن گرفت.

گرگ خاموش بايستاد. سگ بر پشت او شد و با او گرد آمد و بگوشه‌اى رفت و بخفت. و گرگ در ميان رمه تاخت، يكى را از گوسفندان بگرفت و بدريد و بخورد و سگ هيچ آواز نداد. و من چون معاملت سگ با گرگ بديدم آگاه شدم و بدانستم كه تباهى كار من از بى‌راهى سگ بوده است. پس اين سگ را بگرفتم و از بهر خيانتى كه از وى پديدار آمد بردار كردم.»

9- بهرام گور را اين حديث عجب آمد. چون از آنجا بازگشت همه راه در اين حال تفكّر مى‌كرد تا بر انديشه او بگذشت كه «رعيّت ما رمه مااند

نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 33
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست