فصل چهارم اندر احوال عمال و بررسيدن
پيوسته از حال ايشان و وزرا
1- عمّال را كه عملى دهند ايشان را وصيت بايد كرد تا با خلق خداى
تعالى نيكو روند و از ايشان جز مال حق[1] نستانند و
آن نيز بمدارا و مجاملت طلب كنند و تا ايشان را دست بارتفاعى نرسد آن مال نخواهند
كه چون پيش از وقت خواهند رعايا را رنج رسد و در مگانه ارتفاعى كه خواهد رسيد]41 a[ از
ضرورت بنيم درم بفروشند و از آن مستأصل و آواره شوند و اگر كسى از رعيّت درماند و
بگاو و تخم حاجتمند گردد او را وام دهند و سبكبار دارند تا بر جاى بماند و از
خانه خويش بغربت نيفتد.
حكايت در اين معنى
2- و چنين شنيدم كه اندر روزگار قباد ملك هفت سال در جهان قحط بود و
بركات از آسمان بريده گشته بود. فرمود عمّال را تا غلّههائى كه داشتند مىفروختند
و بعضى بر وجه صدقه مىدادند و از بيت المال و خزانه درويشان را يارى مىكردند
چنانكه در همه مملكت او در آن هفت سال يك تن از گرسنگى نمرده بود بدان سبب كه[2] با گماشتگان عتاب كرد.