responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 297

ابو عبد اللّه بگريخت، و شمشير درنهادند و چندانكه توانستند از مردمان بنو اغلب بكشتند و در جهان آواره كردند. و ابو عبد اللّه بشهرى شد از شهرهاى بنو اغلب و طيلسان برافكند و بر مثال عدلى زندگانى مى‌كرد و ايشان او را نيكو مى‌داشتند و صاحب الخال پيوسته كس بديشان مى‌فرستاد كه «او را بفرستيد.» نمى‌فرستادند و عذرى مى‌نهادند. و او مى‌انديشيد كه نبايد كه ايشان از وى بترسند و او را بدو سپارند. در جزيره‌اى از جزيره‌هاى بنو اغلب مقام گرفت و آنجا سراى ساخت و بنو اغلب زكاتها بدو مى‌فرستادند[1]. چون او بمرد پسرش بجاى پدر بنشست و مدتهاى دراز اين قاعده و اساس آنجا بماند.

بيرون آمدن باطنيان در ناحيت هرات و غور و هلاك ايشان‌

19- در سال دويست و نود و پنج از هجرت النبى صلى اللّه عليه و الى هرات محمّد بن هرثمه خبر كرد امير عادل اسمعيل بن احمد سامانى را كه «مردى در كوه‌پايه غور و غرچه خروج كرده است، او را ابو بلال مى‌گويند و مذهب قرامطه آشكارا كرده است و از هر طبقه‌اى مردم بر او گرد آمده‌اند و سراى خويشتن را دار العدل نام نهاده است و خلقى بسيار از روستاى هرات روى بدو نهاده‌اند و بيعت مى‌كنند و عدد ايشان فزون از ده هزار مرد است. اگر در كار او تغافل كنيد اضعاف اين مردم بر وى گرد آيند. آنگاه كار دشوار شود و مى‌گويند اين ابو بلال آن است كه نديمى يعقوب ليث كردى و در مذهب دعوت بنيابت او مى‌كند.» چون امير اسمعيل اين بشنيد گفت «چنان دانم كه ابو بلال را خون بجوش آمده است.»]331 b[ پس زكرى حاجب را فرمود كه «از جمله غلامان پانصد غلام بگزين هركدام جلدتر و دليرتر و بگو تا ايشان را درم بدهند و تيقش‌[2] را سرهنگى ايشان ده چه او غلاميست بخرد. بگو تا ده هزار درم بدو دهند


[1] - فرستادندPCK : فرستادN

[2] - نيقش‌M :؟؟؟ ييقش‌NC :؟؟؟ نفس‌P

نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 297
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست