اين مذهب شدند گروهى را خلفى مىخوانند و
گروهى را باطنى. چون سال دويست و هشتاد هجرتى درآمد اين مذهب فاش شد. و هم در اين
سال در شام مردى كه او را صاحب الخال 85
گفتندى خروج كرد و بيشتر شام بگرفت. و اين غياث كه از رى بگريخته بود و بخراسان
شده بمرو الرود مقام گرفت و امير حسين على مرو- رودى را دعوت كرد و اجابت يافت و
اين حسين مسلط شد در]721 a[ خراسان خاصه در طالقان و ميمنه و پارياب و غرچستان غور. چون حسين
در اين مذهب آمد خلقى را از اين ناحيتها در مذهب آورد.
4- پس اين غياث يكى را بمرو الرود خليفه خويش كرد تا مردمان را دعوت
مىكند و خود با رى آمد و ديگرباره در سرّ مردمان را دعوت كردن گرفت و يكى را از
ناحيت پشاپويه[1] كه شعر
تازى و حديث غريب نيك دانستى نام او ابو حاتم خليفه كرد و بدعوت كردن مشغول گشتند.
در خراسان وعده داده بود كه بمدتى نزديك بفلان سال قايم كه او را مهدى خوانند
بيرون آيد.
قرمطيان دل بر آن وعده نهاده بودند. و اهل سنت خبر يافتند كه غياث
بازآمده است و ديگرباره خلق را بر مذهب سبع دعوت مىكند. اتّفاق چنان افتاد كه آن
وعده بيرون آمدن مهدى فراز رسيد و او دروغ زن شد و نيز سبعيان در مذهب بر او عيبها
گرفتند و بدين هر دو معنى بر او خشم گرفتند و از او ببريدند و نيز اهل سنّت طلبش
مىكردند تا بكشند. بضرورت او مهجور شد و ندانستند كه كجا شد.
5- و بعد از آن سبعيان رى با سبطى از اسباط[2]
خلف متّفق گشتند و روزگار با او مىگذاشتند. چون مرگش دررسيد پسر خويش را خليفه
كرد نام او ابو جعفر كبير. و اين ابو جعفر را سودا پديدار آمد. مردى بود نام او
ابو حاتم