responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 20

5- و يعقوب‌]9 a[ ليث از شهر سيستان خروج كرد و جمله سيستان بگرفت و بخراسان آمد و خراسان بگرفت و از خراسان بعراق آمد و جمله عراق بگرفت و داعيان مر او را بفريفتند و در سرّ در بيعت اسمعيليان آمد و بر خليفه بغداد دل بد كرد. پس لشكرهاى خراسان و عراق را گرد كرد و آهنگ بغداد كرد تا خليفه را هلاك كند و خانه عبّاسيان براندازد.

6- خليفه خبر يافت كه يعقوب آهنگ بغداد كرده است. رسول فرستاد كه «تو ببغداد هيچ كار ندارى، همان صواب‌تر كه كوهستان عراق را و خراسان را نگاه مى‌دارى و مطالعت مى‌كنى تا خللى و دل مشغوليى تولّد نكند. باز كرد.» فرمان نبرد. گفت «مرا آرزو چنان است كه لابدّ بدرگاه آيم و رسم خدمت بجاى آرم و عهد تازه گردانم و تا اين نكنم بازنگردم.» هرچند كه خليفه رسول مى‌فرستاد جواب همين مى‌داد. لشكرها برداشت و روى ببغداد نهاد.

خليفه بدگمان شد بر او. بزرگان حضرت را بخواند، گفت «چنان مى‌بينم كه يعقوب ليث سر از چنبر طاعت ما بيرون برده است و بخيانت اينجا مى‌آيد كه ما او را نخوانده‌ايم، مى‌آيد و مى‌فرماييم كه «بازگردد.» بازنمى‌گردد. بهمه حال در دل خيانتى دارد و پندارم در بيعت باطنيان شده است و تا اينجا نرسد اظهار نكند. ما را از احتياط كردن غافل نبايد بود. تدبير اين كار چيست؟» بر آن بنهادند كه خليفه در شهر نباشد و بصحرا رود و لشكرگاه بزند و خاصگيان و بزرگان بغداد و جمله حشم با او باشند. چون يعقوب برسد خليفه را بر صحرا بيند و لشكرگاه. انديشه او خطا افتد و عصيان او امير المؤمنين را]9 a[ معلوم گردد و مردم در لشكرگاه با يكديگر آمدوشد كنند و اگر سر عصيان دارد نه همه بزرگان و سران سپاه خراسان و عراق با او موافق باشند و رضا دهند بدانچه در دل دارد، كه «چون عصيان آشكارا كند ما لشكر او را سربرگردانيم بتدبير.

نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 20
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست