responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 143

از او در دل الپتگين پديدار آمد، او را آب دارى داد و پيش خويشتن خدمت فرمود و ده غلامك در خيل او كرد و هر روز او را برتر مى‌كشيد.

4- چون سبكتگين هژده ساله شد دويست غلام مردانه خيل داشت و همه سيرت الپتگين بر دست گرفته بود در نشستن و خاستن و گفتن و ترتيب خوان و كاسه و مجلس و شكار و تير انداختن و گوى زدن و مراعات مردم كردن و با خيل چون برادران زيستن، و اگر سيبى در دست گرفتى خواستى كه با ده تن خورد و بسبب خوبى و[1] خوى خوش و سيرت نيكو همه كس او را دوست داشتى.

حكايت‌

5- مگر روزى الپتگين دويست غلام را نامزد كرد تا بخلج و تركمانان روند و مالى كه از ايشان ستدنى بود بستانند و سبكتگين در جمله ايشان بود.

چون آنجا شدند خلج و تركمانان مال بتمامت نمى‌دادند. غلامان در خشم شدند و دست بسلاح‌[2] بردند و قصد كردند كه با ايشان جنگ كنند و بزور مال بستانند.

سبكتگين گفت «من جنگ نكنم و با شما بدين كار بازبايستم‌[3].» يارانش گفتند «چرا؟» گفت «خداوند ما را نه بجنگ كردن فرستاده است، گفت «برويد و آن مال و چهارپاى بياريد.» اكنون اگر جنگ كنيم و ايشان ما را بشكنند شينى و ننگى عظيم باشد و حشمت خداوند ما را زيان دارد و ديگر خداوند ما گويد «كى فرمودم شما را كه جنگ كنيد» و تا در مرگ از اين ملامت و سرزنش نرهيم و طاقت عتاب او نداريم. چون سبكتگين اين بگفت بيشتر غلامان‌]46 b[ گفتند «اين صواب‌تر است كه سبكتگين مى‌گويد.» خلافى در ميان غلامان پديدار آمد و عاقبت جنگ نكردند و بازگشتند. و چون پيش الپتگين آمدند و بگفتند كه «بقهر از ايشان مال نستديم اگرچه سركشى كردند و مال‌


[1] - و-N

[2] - بصلاح‌N

[3] - باز؟؟؟ نايستم‌N : يار نيستم‌C : نيستم‌P

نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 143
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست