شدى، و اقامت شريعت همه را بر صراط مستقيم
قائم گردانيدى. و بدين معنى اشارت فرموده حضرت پيغامبر صلى اللّه عليه و سلم در
كتابتى كه به كسرى و قيصر نوشته، چه در آنجا نوشته كه به اسلام درآييد و اگر نه
گناه تمامى رعيت در گردن شماست. پس اگر پادشاه در حفظ شريعت تقصير نمايد، در قيامت
حامل گناهان تمامى رعيت باشد، بىآنكه از گناهان رعيت چيزى كم شود. پس هيچ امر
پادشاه را ضرورتتر از حفظ شريعت نباشد، زيرا كه در ترك، كمال اثر و عصيان او را
لازم مىآيد و اللّه اعلم.
فصل سيوم، در بيان كيفيت حفظ شريعت من حيث العلم و تعيين شيخ
الاسلام:
چون شرع عبارت از علم و عمل است، پادشاه را گزير نباشد در حفظ شريعت
از اقدام به امورى كه علم شرع بدان محفوظ ماند و التزام اعمالى كه عمل شريعت بدان
محفوظ ماند.
اما محافظت امورى كه علم شرع بدان محفوظ ماند؛ اول آن است كه در
ممالك خود احتياط نمايد و بعد از تفحص و تفتيش تمام، شخصى را كه اعلم علماى ممالك
پادشاه باشد در علوم شريعت پيدا كند، و در تحقيق آن كه او اعلم علما است در علوم
شرعيّه او را تأمّلى و اختبارى تمام بايد.
و در اين زمان تحقيق چنين عالم در غايت صعوبت باشد، زيرا كه اكثر
علما در اين زمانه فلسفى طبيعت شدهاند، و بواسطه كثرت تتبّع علوم فلاسفه قوّتى در
بحث پيدا كرده، و اگر كسى در علوم شرعيّه تعمّقى تمام كرده و اصول و فروع آن را
دانسته و استحضار نموده، گاه هست كه در علوم فلسفى او را مهارتى نيست، و در بحث و
اتقان سخن و آرايش آن، قوّت مجادله با متفلسفان ندارد، و چون پادشاه در صدد تحقيق
اعلم درآمد، متفلسفان بواسطه حبّ تعيّن، خود را در پيش افكندند و در بحث خودنمائى
بجا آوردند و بر پادشاه و جماعت مميّزان حق را پوشانيدند، و خود را دانشمند فرا
نمودند. و حال آنكه منفعت علم ايشان كه اهل تفلسفند اصلا به مسلمانان نمىرسد،
بلكه اسلام را ضرر مىرساند.