فصل دوم، در بيان كيفيت ثبوت ارتداد و احكام مرتدان بعد از ثبوت
ردت ايشان:
بدان ايّدك اللّه تعالى كه چون كسى نعوذ باللّه از موجبات ارتداد
چيزى از او ظاهر شد و او در مقام انكار آن نيست ردّت او ثابت است. و اگر انكار
ارتداد مىكند و كسى بر او گواهى مىدهد قبول شهادت بر ردّه مطلقا جايز است، و
محتاج بتفصيل نيست، و نه بدانكه لفظ او را ياد كنند، بلكه كافى است كه گويند كه
او مرتد شده يا آنكه او كافر گشته بعد از اسلام. و اگر دو گواه عدل گواهى دهند
مطلقا يا مفصلا، و او گويد كه دروغ گفتهاند، يا گويد كه من مرتد نشدهام، آن
تكذيب كافى نيست او را در جداشدن زوجه او از او پيش از دخول، و بر او هست كه به
اسلام درآيد. و كافى نيست كه گويد رجوع كردم. و اگر گويد كه مكره بودم، پس اگر
قرائن بر اكراه باشد به آنكه اسير كافران باشد يا در ميان كافران بوده باشد و از
ايشان ترسيده باشد، مصّدق است بيمين. و اگر قرائن نباشد بدان وجه كه در دار
الاسلام بوده باشد، يا در دار الحرب بوده باشد و محلى باشد، اين مصدق نيست، و اجرا
كنند بر او حكم مرتدان. و اگر گواهان گواهى ندهند كه او مرتد شده و ليكن گواهى
دهند كه او تلفظ بكلمه كفر كرده، پس او گويد كه راست گفتند و من مكره بودم، او را
تصديق كنند بيمين. و حزم آن است كه تجديد اسلام كند. اين است كيفيت ثبوت ارتداد
بىاختلاف.
و اما احكام مرتدين بعد از ثبوت ارتداد در مذهب حنفى؛ در كتاب
«هدايه» گويد: گاهى كه مرتد شود مسلمان از اسلام، و العياذ باللّه، عرض كنند بر او
اسلام، پس اگر او را شبههاى باشد آن را كشف كنند، و حبس كنند او را سه روز، اگر
مسلمان شود خوب و الا بكشند او را. و اين تأجيل تا سه روز مستحب است و واجب نيست،
و عرض اسلام هم واجب نيست. و كيفيت توبه او آن است كه تبرّا كند از همه دينها غير
دين اسلام. و اگر تبرّا كند از آنچه منتقل شده به سوى آن كافى است، زيراكه مقصود
بدان حاصل مىگردد. و اگر كسى او را