نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 81
خيال درانداختند، مانند آنكه بىمن هيچ غذا
نمىخوردند و هيچ دعوتى را بىنبودن من اجابت نمىفرمودند. به قسمى محبّت ايشان
مرا شرمنده و مراحم ايشان مرا خجالتزده نمود كه ديگر طاقت نياوردم. با خود گفتم
هيچ زحمتى بدون اجر نبايد بماند. من اين محبت را چگونه تلافى كنم. عاقبت زحمات
كردار ايشان بر من ناگوار آمد.
در شب نهم رمضان بر خود مخمّر داشتم ديگر آن بيچارگان را زحمت دادن
طريقه مروّت نيست. به آستانه مشرّف شدم، عرضه داشتم: «مولاى من!" نه به آن
شورى شور نه به آن بىنمكى". من كه نمىتوانم از عهده اين زحمت برآيم پس
مىبايد هميشه در خجلت خود بمانم. من از اين خيال منحرف و دو مرتبه در مسجد معتكف
خواهم شد.»
تا يك ساعت به اذان صبح ماند [ه] در حرم مشرف بودم، بعد بيرون آمده
در دكان چلوكبابى سحر [ى] صرف نمودم. به مسجد گوهرشاد آمده، نماز صبح خواندم.
[دوباره تنهايى!]
رفتم در گوشهاى خفتم و دست مؤانست به گردن كيك و شپشها درآوردم و
ايشان هم در كمال جوش و خروش در آغوشم آمدند. گاهى دستم را مىبوسيدند و گاهى تنم
را مىگزيدند. چنان در آغوشم مجتمع شدند تا آنكه در سوراخ گوشم پر شده بودند.
پشهگان هم چون مطربان به نغمهسرايى مشغول و طريق سابق را معمول
داشتند. يك دو ساعتى خفتم. برخاسته، وضو گرفته، حرم مشرف شدم، بعد از زيارت به
قرائت قرآن مشغول شدم.
سه ساعت به غروب از حرم بيرون آمدم و بر آن عازم شدم كه البته امروز
گليمى خريدارى نموده و منزلى اجاره مىكنم. تا غروب آفتاب به هرطرف [رفتم] يك
پارچه گليم يا قالى پيدا نكردم، گويا آنكه در تمام خراسان هنوز گليم نبافتهاند.
مغربى، با زبان روزه خود را به مسجد گوهرشاد رسانيده، نماز خوانده،
در دكان كبابى رفته، ميهمان عزيزى رسيد؛ خربزه و انگور هم خريده افطار نموديم. بعد
قدرى گردش كرده، حرم مشرّف شدم تا يك ساعت به اذان صبح مانده حرم بودم.
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 81