چهار فرسنگ راه آمده بوديم. مسافرين پياده شدند، به چاهى خوردن مشغول
شدند، من هم قدرى هندوانه خريدارى نموده، خوردم و به قرائت قرآن مشغول شديم، قدرى
قرائت شد. اسب حاضر نموده به گارى بسته، روانه شديم.
- چهار فرسنگ مسافت طى نموده به ريون[2]
رسيديم. در گارىخانه توقف كرديم.
پنج ساعت بيست دقيقه كم از دسته گذشته بود. نهار نان و هندوانه و
تخممرغ و پياز صرف شد. اين گارىخانه در كنار ده بود بعد از صرف نهار اسب حاضر
نموده روانه شديم.
- شش ساعت و ربع به غروب داشتيم به طرف سبزوار روانه شديم. حال بايد
پنج فرسخ مسافت طى كنيم. گارى به سرعت مىرفت. در يك فرسنگى سبزوار قريهاى است
موسوم به خسرو كرد[3]. در كنار
جادّه در طرف دست چپ به فاصله هزار قدم، منارهاى است خيلى مرتفع و بسيار محكم و
به آن آجر كه ساختهاند، نقش انداخته به اسلوب غريبى و بعضى خطوط گفتند كه در او
هست. حقير از دور نفهميدم.
اين مناره گويا خيلى قديم است و ليكن آثار و بناى آن بىعيب باقى
مانده.
- دو ساعت [و] نيم به غروب داشتيم كه از آنجا گذشتيم و در آنجا توقفى
نشد.
- دو ساعت ربع كم به غروب مانده به سبزوار رسيديم. سبزوار اگرچه شهر
كوچكى
[1] - سوتخر: دهكدهاى واقع در چهار فرسنگى شرق مزينان«
سفرنامه خانيكوف، ص 99» از" ريبد" كه به طرف شاهرود حركت مىنمايند،
غالبا منزلگاه صدخرومى باشد كه مردم" سودخر" تلفظ مىنمايند.« مطلع
الشمس، ج 3، ص 227.
[2] - ريوند: دهى است از بخش داورزن شهرستان سبزوار.«
لغت نامه»
[3] - خسروگرد: دهى است از دهستان قصبه بخش حومه
شهرستان سبزوار. از آثار باستانى بدانجا برجى است كه از زمان قديم ساخته شده و به
نام ميل خسروگرد معروف است.« لغت نامه»
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 37