نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 278
گفت: «اين قانون نيست و غلط است، زيرا كه
قانون آن است كه از طرف دولت و ملّت به تصويب يكديگر وضع شود و طرفين امضا بگذارند
و منافى با حقوق بين دول و نظافت بين ملل نبوده باشد. آن زمان مىتوان گفت، آن
قانون صحيح است.»
گفتم: «صحيح گفتيد در زمانى كه دولت ايران، اين امتياز خانه برانداز
را به شما داد در كدام فصل و كدام ماده قرار داد، شما در هر شهرى به ميل خود هرقدر
بخواهيد از بليط خود كم كنيد و مردم را بيازاريد؟ اگر من امروز يك كرور از بليط
شما به شما بدهم چه حقى داريد يك شاهى كم كنيد، يا حق صرّافى بگيريد و به علاوه
شما شرف بانك را برديد مگر بانك ورشكسته است كه بايد تومانى يك صد دينار بدهى خود
را كم كند؟
اگر شما به اين ننگ راضى باشيد ما مردم ايران راضى نمىشويم نسبت اين
بانك را به شاهنشاه ايران بدهيم و دولت ذىشوكت خود را به ورشكستگى معرّفى
نماييم.»
چون اين كلام را گفتم آن دو نفر فرنگى بسيار خجالتزده و شرمنده
شدند.
گفتند: «اين بىاعتدالى از طرف رئيس نيست، از خود شما مسلمانان است.
چند نفرى كه متصدّى قبض و اقباض وجوهات بانك و تحويلدار هستند مسلمان مىباشند،
آنها از براى مداخل خود اين كار را مىكنند و با عموم مردم هم اين كار را نمىكنند
بلكه هرگاه زوّارى و يا غريبى بيايد با آنها اين قسم رفتار مىكنند و در همين دو
روزه آنها را جواب خواهند گفت.»
بعد ده تومان پول نو از براى من آوردند و اسكناس مرا گرفتند و
پذيراييم نمودند. من هم برخاستم از بانك بيرون آمدم و از وضع آنها بسيار افسرده
بودم، به مسجد گوهرشاد رسيدم يك ساعت و نيم به غروب مانده بود مشغول نماز شدم.
بعد از نماز بعضى از دوستان را ملاقات نموده غروب آفتاب به عتبه مقدس
آن آفتاب برج ولايت تشرّف حاصل شد. عرضهاى نگفتنى معروض داشتم و رازهاى درونى
آشكار ساختم.
[بازگشت به ميهمانى و مباحث آن شب]
دو ساعت از شب گذشته آن روضهخوان آمد و گفت: «مأمورم شما را به خانه
تاجر
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 278