نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 216
حالت ممات فراغت اظهار نكات و بيانات نيست،
عنقريب سلك جمعيت شما را پريشان و نوباوگان خود را چون اسيران در دست دشمنان و
گنجينه شرف شما را به يغماى مخالفان مىبينم.
زمانى به خود نگريد و وقتى به خود آييد كه گرفتار لجّه ندامت و غريق
بحر ملامت شده باشيد و به آرزوى شمايل خورشيد مماثل من، روزگارى به حيرت و عبرت
بگذرانيد و مانند بالاى سر بريده به تلهّف نگريستن و به دنبال آهوى رميده به تأسف
نگريستن از گذشته اثرى و ثمرى ندهد.
اگر استراحت و شادى مرا مىخواهد تا حشاشه[1]
اى از حيات من باقى است، پى چاره برآييد و مرحمى بر جراحات من گذاريد، زيرا كه
گفتهاند:" تا ريشه در آبست، اميد ثمرى هست."
بعد سر به سوى آسمان كرد، آه آتشبار به آسمان رسانيد. عرضه داشت:
«الها! ملكا! معبودا! تو مىدانى كه فرزندان از براى حفظ شرافت من خود را به رنج و
محن درانداختند. الهى بر بيچارگى آنان رحمتى و بر درماندگى آنان مرحمتى فرما.»
كه ناگاه ولوله در صوامع ملكوت و مقام قرب جبروت اوفتاد. ملائكه
مقربين و تمام كروبيان و ساكنان اعلا عليين از صميم قلب گفتند: آمين يا ربّ
العالمين.
[چارهجويى]
در آن حال، فرزندان آن بيمار، با دلهاى آتشبار، از نزد آن عليل افكار
برخاستند و از براى چاره به هر سو شتافتند. در مساجد معتكف شدند، مطرودشان نمودند.
در معابد متوقف شدند، مردودشان كردند. به ذيل عنايت قرآن و در كنف حمايت كلام
اللّه سبحان، پناهنده شدند، به ضرب گلوله تفنگ رشته حياتشان بريدند. چون خود را
محيط طوفان بلا و غريق لجّه جفا ديدند، ناچار به سوى اجانب دويدند.
روزگار با هزار شعبده و نيرنگ رشته امور آنان را به سوى
سفارتخانههاى فرنگ