responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى    جلد : 1  صفحه : 206

مى‌ريختند، بسيارى به تماشا ايستاده به حال آنان مى‌گريستند.

قومى به استهزاى ايشان برخاسته، به حال آنان مى‌خنديدند.

[بيمارى مام وطن‌]

و در كنارى، بيمارى ديدم كه در بستر بيمارى خفته و دست از حيات و زندگانى خود شسته، تنش عليل، قوايش در تحليل، درد فراوان، بدن ناتوان، طبيبش جاهل، پرستارانش غافل، استقبالش تاريك و مرگش نزديك. آن مريض در حال احتضار و جمعى به اميد مردنش در انتظار، و سلطان اجل در كشور وجودش به سركردگى مرض، سوق عسكر، همى داد و صيّاد قدر دام قضا از براى مرغ روحش مى‌نهاد.

فرقه‌اى از پرستاران، در گرد آن ناتوان سرگردان و حيران به ناله و زارى مشغول و سوگوارى را معمول مى‌داشتند.

گفتم: «اى برادر! اين بيمار كيست و اين بيقرارى از چيست؟»

فرمود: «خوب است نيك نظر نمايى، شايد او را بشناسى.»

من به ديده بصيرت نظر انداختم، نخستين بر شمايل خورشيد مماثل وى، از روى عبرت و حيرت ديده دوختم و در صورت و سيرت وى نگريستم.

مخلوقى ديدم از نور كه در دار السّرور پرورش يافته و رخسارى چون آفتاب كه از آسمان سعادت تافته؛ كمان ابرويى كه رستم از خدنگ غمزه دلدوزش در چاه بيژن بمردى، و كمند گيسويى كه تهمتن‌آسا، روان اشكبوس ستاندى و كاووس را به يك حمله، از پشت زين كشاندى. ولى نرگس شهلاى خمارين برهم نهاده، و پسته خندان نمكين فرو بسته، ساعتى خاموش و لحظه‌اى بيهوش، گاهى به حكم حرارت طبيعت در حركت و زمانى به اقتضاى مرض در زحمت.

گفتم: «اى برادر! اگرچه محبّت اين مريض، در ذرّات وجودم آميخته، و دل در سلسله عشقش آويخته است، و ليكن در ظاهر او را نشناسم و نام نامى‌اش را ندانم.»

نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى    جلد : 1  صفحه : 206
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست