نام کتاب : سفرنامه گوهر مقصود: خاطرات سياسى و اجتماعى دوره استبداد صغير نویسنده : طهرانى، سيد مصطفى جلد : 1 صفحه : 134
[موعظه]
واعظى در بالاى منبر به موعظه مشغول بود و در زهد و تقوا سخن مىراند
و مىگفت: «اگر نجات دنيا و آخرت را مىخواهيد بايد از علايق دنيا به كلّى دست
برداريد و به ضياع[1] و عقار و
زراعت و تجارت و صنعت و حرفت نپردازيد.
از خوراك به گياه بيابان و از پوشاك به برگ درختان قناعت نماييد و
خانه از براى زندگانى غير از سايبانى از نى و علف بيابان مسازيد، زيرا كه اينها
همه باعث دلبستگى و علاقه شما خواهد بود و از ياد خدا غفلت خواهيد نمود و از اين
قبيل شرحى بيان مىكرد.»
ناگاه زنى از پاى منبر فرياد كرد: «جناب آقا ما مىتوانيم در راه
رضاى خدا از جان و مال خود بگذريم و مانند حيوانات در صحرا به سر بريم ولى اگر از
جهت گرسنگى و مشقّت سرما و برهنگى مرديم، كفن براى خود از كجا آوريم، زيرا كه شما اين
حكم را بر سبيل عموم مىفرماييد در آن وقت ديگر تاجر و كاسبى نخواهد بود كه پارچه
از او بستانيم و خود را بپوشانيم. آيا در آن حال ملائكه جنّت از بهشت حلههايى از
نور براى فردفرد ما خواهند آورد و يا آنكه ماها بىكفن خواهيم مرد؟
و بعد از آن هم چون آلات حفر از قبيل بيل و كلنگ نداريم، مردگان ما
در بيابان، طعمه گرگان خواهند شد.»
جناب واعظ فرمودند: «بلى اى ضعيفه مؤمنه! هرگاه ما را اعتقادى صاف
باشد، ملائكه كفن خواهند آورد و با ناخنهاى خود زمين را حفر كرده، ما را دفن
خواهند نمود.»
زن گفت: «آقا جان حال كه چنين است، بفرماييد مخدّرات شما آن حلى و
حلل و زر و زيور و لباس و جامه را از خود دور كنند! برهنه و عريان شما در جلو
بيفتيد، تا ما هم در عقب شما روانه شويم و اگر معنى زهد اين است كه شما مىگوييد،
تمام حيوانات صحرا زاهدند و اين زهد لايق جناب شماست، ما نمىخواهيم.»