نام کتاب : روز شمار تاريخ معاصر ايران نویسنده : فراهانى، حسن جلد : 1 صفحه : 519
بودند. پس از گذشت مدتى در كميسيون تفريق
محاسبات نظاميان، فرمانده قشون روس با اطلاع مأمورين دولت ايران تصويب نمود به
ازاى هرتومان طلب تجار همدانى سه قران به آنان پرداخت شود، ولى پس از گذشت پنج سال
از آن تاريخ تجار همدانى كه نتوانسته بودند طلب خود را دريافت نمايند و از اين
بابت خسارت زيادى متحمل شده بودند با ارائه عرضحالى به مجلس شوراى ملى، خواستار
رسيدگى به اين مشكل خود شدند. 7
______________________________
(1). تلگراف كارگزار كل بوشهر به وزارت
خارجه، 6/ 11/ 1300، اسناد وزارت خارجه، س 1300، ك 51، پ 2، ص 88.
(2). تلگراف كارگزار كل بوشهر به وزارت
خارجه، 5/ 11/ 1300، اسناد وزارت خارجه، س 1300، ك 51، پ 2، ص 75.
(3). محمود آيرم، فرزند سرتيپ حسين خان، از
مهاجران قفقازى است كه پس از قرارداد تركمانچاى به ايران آمدند. تاريخ تولد او
دقيقا روشن نيست. آنچه استفانى كرونين گفته است، يعنى حدود 1269 ش، صحيح به نظر
نمىرسد، زيرا براساس آن، سالهاى ديگر زندگى وى درست درنمىآيد. از قراين مىتوان
حدس زد كه سال تولد وى يك دهه زودتر از آن سال بوده است.
پدر آيرم از صاحبمنصبان با نفوذ در بريگاد قزاق بود و فرزندش را در
بخش ملزومات اين نيرو به كار گماشت. او ابتدا با درجه سروانى به خدمت پرداخت. در
1327 ق، زمانى كه فرماندهى چند قزاق را در پايگاهى نزديك كرج بر عهده داشت، با
اردوى مشروطهخواهان روبرو شد. سپهبد امير احمدى كه در آن زمان با او بوده و
پانزده سال داشته، از آن حادثه ياد كرده و از ترس و فرار آيرم از مقابل مشروطهخواهان
سخن گفته است. اما آيرم، كه در آن زمان درجه سروانى داشت، از روحيه قوى خود با
داشتن نفرات قزاق و آتش توپخانه سخن رانده و گفته كه مىتوانسته است شكست سختى به
مشروطهخواهان بدهد. اما آنان از راهى كه او حدس نمىزده، بدون برخورد با نيروهاى
او، وارد تهران شدند و پايتخت را اشغال كردند. اين موضوع را ملكزاده در ذكر حوادث
بادامك آورده است. اما به رغم گزارش ملكزاده، امير احمدى كه خود در آن واقعه حضور
داشته، از جنگ خونين آن ياد كرده است. زمانى كه سردار سپه، به قصد نفوذ يافتن در
شهربانى، ژاندارمرى را منحل كرد و عدهاى از افسران جوان نظميه به قزاقخانه و
عدهاى از افسران سالمند و مورد اطمينان خود را به نظميه انتقال داد، آيرم را جزو
افرادى كه مىتوانست به تحقق آن هدف كمك كند به شهربانى فرستاد و به قوام السلطنه،
كه رئيس الوزراء بود، توصيه كرد تا آيرم را به رياست نظميه منصوب كند؛ اما پيشنهاد
وى پذيرفته نشد.
رضا خان در 1300 ش، براى يكپارچه ساختن نيروهاى نظامى و تشكيل ارتش
دائمى و جديد، طرح گستردهاى ريخت. براى تأسيس اين ارتش تازه، هسته مركزى آن را از
عناصر بريگاد مركزى و ژاندارمرى انتخاب كرد و پنج لشكر جداگانه تشكيل داد: لشكر
شمال غرب، جنوب و شرق. آيرم با درجه سرلشكرى به فرماندهى لشكر جنوب- كه سپاه
اصفهان و شيراز و كرمان را تحت پوشش داشت- منصوب گرديد.
آيرم با چند تن از اعضاى ستاد و واحدهايى از قزاقهاى سابق، ابتدا به
كاشان وارد شد و واحد ژاندارمرى آنجا را در اختيار گرفت. چندى بعد خواست تا
ژاندارمرى قم را نيز وارد نيروى جديد كند؛ اما اقدام وى مورد استقبال نيروهاى
ژاندارم قم قرار نگرفت و شمار زيادى از آنها محل خدمت را ترك گفتند و در مساجد
پناه گرفتند. آيرم در اصفهان با مشكلات بسيارى در ارتش و مسائل مالى و استخدامى،
تجهيزاتى و آموزشى روبرو شد؛ چندانكه نتوانست موفقيتى در سازماندهى كامل لشكر به
دست آورد؛ با اين حال، پس از چندى سازمان لشكر را توسعه داد. در اواسط ارديبهشت
همان سال، ستاد لشكر را تشكيل داد و سرهنگ حيدر قلى خان پسيان، فرمانده ژاندارمرى
اصفهان را به رياست ستاد خود انتخاب كرد.
در مدتى كه آيرم در مقام فرماندهى لشكر جنوب انجاموظيفه مىكرد
مأموريت مهمى نيز به انجام رسانيد كه بازپسگيرى قسمتى از بلوچستان ايران بود.
در فروردين 1303 ش، زمانى كه در ايران، سخن از جمهورىخواهى به ميان
آمده بود، سرلشكر آيرم از كسانى بود كه در طرفدارى از آن و رضا خان، نامزد آن،
اطلاعيه صادر كردند. وى در اطلاعيه خود ضمن اظهار وفادارى به رضا خان، اعلام داشت
كه حاضر است امور لشكر جنوب را رها كرده به سمت مركز حركت كند. زمانى كه رضا خان
به سلطنت رسيد، در صدد خلع سلاح و يكجانشين كردن (تخته قاپو) عشاير برآمد؛
ازاينرو سرلشكر آيرم را كه فرماندهى لشكر جنوب به عهده او بود، به همراه سرتيپ
محمد حسين ميرزا فيروز، فرزند عبد الحسين ميرزا، رئيس ستاد لشكر جنوب، براى اجراى
اين مأموريت برگزيد. در پى سياست استقرار نيروى نظامى، به جاى رهبرى سنتى ايل، در
نقاط مختلف كشور، پايگاههاى نظامى ايجاد شد. سپس رؤساى ايلات شناسايى شدند و براى
از بين بردن قدرت آنان، نيروهاى نظامى گسيل گرديدند. يكى از سران عشاير محمد ناصر خان
قشقايى بود، كه ناچار به مهاجرت به تهران شد. رفتار خشونتآميز نيروهاى نظامى با
ايلات نارضايى وسيعى برانگيخت كه پس از اندكى به شورش منجر گشت. فشار و تضييق
مأموران ماليه دولت، در ستاندن ماليات از عشاير و رفتار غيرانسانى با آنان و به
گفته كرونين، اختلاس و رشوهخوارى و فساد مقامات نظامى، به ويژه آيرم از ديگر
عوامل شورش آنان در 1308 ش، بود. حاكم نظامى ايل، كه از طرف آيرم گمارده شده بود،
به تحقير و بدرفتارى با ايلات پرداخت.
بنا به گفته مستوفى، وى زنان ايل را واداشت تا به سگان او شير دهند!
دولت مركزى براى جلوگيرى از گسترش شورش، حاكم نظامى ايل را عزل، و صولت الدوله را،
كه در آن دوران در زندان به سر مىبرد و قبايل عشاير آزادى او را نيز خواستار
بودند، آزاد كرد. سرلشكر آيرم نيز، كه شاه او را باعث ايجاد بحران در منطقه
مىدانست، معزول گشت و در اواخر 1307 ش، به تهران فراخوانده شد. آيرم در تهران به
زندان افتاد و اموال وى مصادره و به گفته كسانى از ارتش نيز اخراج گرديد. اتهام او
فساد و ارتشاء بود.
اما اقدامات دولت نتوانست قيام عمومى عشاير را آرام سازد. در همان
وقت، سرتيپ حبيب اللّه خان شيبانى به جاى آيرم منصوب شد و امور لشكر را سرتيپ محمد
حسن فيروز و چند تن ديگر عهدهدار گرديدند. شيبانى در 14 خرداد 1308 عازم شيراز
شد. شاه، به تلقين قوام الملك شيرازى، لشكر جنوب را در اين سال منحل كرد و به جاى
آن چند تيپ به وجود آورد. آيرم پس از مدتى از زندانى رهايى يافت و چنانكه برخى
كسان در قول اخراج او از ارتش گفتهاند، در همان سال بازنشسته شد. از تاريخ فوت او
نيز اطلاع دقيقى در دست نيست. فرهنگ ناموران، ج 1، ص 397- 398.