ناگفته نماند نفى دين از سوى اينان صرفاً از روى تقليد است و
اساساً چون در غرب نسخه ترقى برپايه نفى دين (دين مسيحيت) است، روشنفكران غربگرا
نيز بر آن بنياد به نفى دين اسلام مىپردازند؛ درحالىكه مقايسه دين اسلام و
مسيحيتِ تحريفشده، مقايسهاى است بس ناصواب. جلال آلاحمد دراينباره مىنويسد:
روشنفكر، ترجمهاى از منورالفكرى دوره مشروطه مىباشد ... زمانى كه
مردم براى ناميدن چنين آدمهاى فُكلى و مست فرنگ بهكار مىبردند. اگر غرب دوره
خود (قرن 18) را قرن روشنايى ناميد، بهخاطر اين بود كه دنياى تاريك قرون وسطاى
اروپا، زير سلطه تحجر مسيحيان قرار داشت و آنها اين دوره را گذرانده بودند. از نظر
غرب، از خواص روشنفكرى، آزادانديشى و آزادفكرى است كه در مقابل سلطه مسيحيت
كاتوليك توجيه شده بود.[1] در هر حال
آشنايى با علم و معرفت جديد سبب شد افقهاى تازهاى پيشِروى روشنفكران غربگرا
گشوده شود و بسيارى از باورها، سنت و قالبهاى فكرى و اجتماعى گذشته زير سؤال رود.
بدينترتيب، تحولات اروپا زمينههاى پيدايش اصلاحطلبى را با هدف