آينده (بهويژه در عصر جهانى شدن) خواهد بود. حال اين دلايل:
1. ذهنيت عمومى در جامعه صبغه دينى دارد و طبعاً آموزههاى دينى در
آن بسيار اثرگذار است.
2. پيشينه طولانى استبداد، خواستههاى عدالت و برابرى را بهصورت
نيازى مبرم و اغماضناپذير درآورده است.
3. يكى از علل انقلابها وجود نابرابرىهاست. ازاينرو، وعده عدالت
اجتماعى از شعارهاى اصلى انقلاب بهشمار مىرود؛ آنگونهكه بىتوجهى به آن نيز
آينده انقلاب را به خطر مىافكند.
4. ماهيت انقلاب ايران، برپايى قسط و عدل را در صدر وظايف جمهورى
اسلامى قرار داده است؛ ضمن آنكه بستر سياسى و فرهنگى- اجتماعى در ايران نيز به اين
موضوع دامنمىزند.
5. مسئولان و كارگزاران حكومت اسلامى ايران، مفهوم سياست در نظام
بينالملل (سياست مبتنى بر قدرت) و رويههاى موجود در قالب فرهنگ جهانى شدن را
بهشدت مورد انتقاد قرار مىدهند؛ چراكه اساساً اين مفاهيم، نفعمحورند و بىاعتنا
به مفهوم عدالت.[1] با وجود
چنين پيشينههاى ذهنى و عينى، درخصوص ملاكهاى ارزيابى افكار عمومى از وضعيت
موجود، توجهى خاص به موضوع عدالت و نابرابرى كاملًا مشهود است. بنابراين وجود
نابرابرى اجتماعى، چالشى فرهنگى- سياسى براى جمهورى اسلامى ايران خواهد بود.
4. مشكلات اقتصادى
برخى مشكلات اقتصادى بىشك چالشى در برابر آينده انقلاب اسلامى است
كه از آن جمله مىتوان به مشكل اشتغال و وابستگى اقتصاد به نفت اشاره داشت. درمورد
وابستگى به نفت مىتوان گفت بالارفتن درآمد ناخالص كشور سبب افزايش استقلال
اقتصادى كشور مىگردد؛ درحالىكه بحرانهاى اقتصادى در كشورى با اقتصاد تكمحصولى-
كه همواره اقتصادى وابسته و متزلزل دارد- موجب ركود اقتصادى مىشود، چراكه اقتصاد
تكمحصولى در