اسلام روشهاى مختلفى را پيش گرفتهاند: برخى از آنها تنها از
طريق اقدام قهرآميز و مسلحانه درصدد نابودكردن رژيم حاكماند و از اينسو نيز
هستند گروههايى كه شرايط فعلى را براى اقدامات مسلحانه مساعد نمىدانند، بلكه با
توسل به شيوههاى مسالمتآميز- ازقبيل شركت در انتخابات پارلمانى- درپى تغيير نظام
موجودند. در اين ميان، پارهاى از گروهها نيز به هر دو روش پايبندند.[1]
بهطوركلى اين گروهها ضمن ابراز سازشناپذيرى ملتهاى خود با غرب، درصدد برآمدند
تا اسلام را به صحنه مبارزاتى وارد كنند. آنها با استوار كردن حركتهاى
آزادىخواهانه برپايه آرمانهاى دينى و نيز با تلفيق بين اخلاق، ديانت و سياست، در
فرهنگ سياسى ملتهاى خود تحولى شگرف ايجاد كردند كه مشخصههاى آن را مىتوان
استقلالخواهى، عدالتمحورى، حقگرايى، معنويتطلبى، اخلاقگرايى و تعامل ميان دين
و دولت دانست. جنبشهاى اسلامى مزبور در دو عرصه تجلى بيشترى يافت: يكى در عرصه
فكرى كه به جنبشهاى اسلامى ميانهرو، مسالمتگرا و فرهنگمحور شهرت يافتند و
ديگرى نيز در عرصه عمليات شهادتطلبانه و حركتهاى جهادى كه نمونه آن را مىتوان
انتفاضه مردم مسلمان فلسطين دانست كه با الگوپذيرى از انقلاب اسلامى، قيامى فراگير
را در سراسر فلسطين اشغالى رقم زد.[2]
دو. دستاوردهاى سياسى در سطح بينالمللى
1. تأثير بر شكلگيرى برخى جريانها و گروههاى سياسى
برخى گروههاى اسلامى- سياسى، موجوديت خود را مرهون انقلاب اسلامى
مىدانند. اين گروهها خود بر دو دستهاند: برخى از يك جنبش اسلامى غيرفعال منشعب
شدهاند؛ مانند امل اسلامى كه از امل، و جنبش جهاد اسلامى كه از اخوان المسلمين
فلسطين زاييده شد. درواقع