نام کتاب : خدا خانه دارد نویسنده : شهيدى، فاطمه جلد : 1 صفحه : 42
كسى بيرون از قاب
بر ناقهاى عريان نشسته بود و بر تقدير تلخ خويش ناله مىكرد و
تازيانه مىخورد. روضه خوان محلهمان مىگفت: «زينب ستمكش» و من در ذهنم پيرزنى خميده
و فرتوت را مجسم مىكردم كه تنها ضجه كردن و صورتْ خراشيدن مىداند. زنى كه در اوج
نبرد، مدام غش مىكند و از حال مىرود. كسى كه بعد از عاشورا چيزى فراتر از يك زن
اسير نيست؛ طنابى برگردن، شانههايى فروافتاده و موج اشك و آه بر چهره؛ اسير! يك
زن كاملًا معمولى! با تمام هويت زنانهاش كه ناگهان در ميان يك حادثه غير معمولى
قرار مىگيرد.
آدمهاى معمولى با تراژدىهايى هر چند رقتبار محكوماند كه در تاريخ
فراموش شوند. همان طور كه قهرمانان صفحه حوادث روزنامه، به سرعت از ياد مىروند.
اين ذهنيت مفلوك از زنى اسير همراه كودكى من مرد؛ آن چنان كه بايد! زينبى كه در
جوانى من ساقه كشيد، زن ديگرى بود بى هيچ شباهت به اسير تقديرهاى تلخ. موجودى با
قابليتهاى جاودانه ماندن!
نام کتاب : خدا خانه دارد نویسنده : شهيدى، فاطمه جلد : 1 صفحه : 42