نام کتاب : حكومت دينى از منظر استاد شهيد مطهري نویسنده : قدردان قراملكى، محمد حسن جلد : 1 صفحه : 29
توجيه مىكرد، لكن در كسب آن از آسمان با
پاپ و كليسا اختلافى داشت. كليسا مدّعى بود مشروعيت الهى حكومت قيصر توسط نهاد
كليسا به قيصر منتقل مىشود، اما امپراتور مدعى دريافت مشروعيت الهى بهگونه
مستقيم و با حذف كليسا بود.
استاد در تقرير نظريه مشروعيت الهى در فقه اسلامى مىنويسد:
حق الهى، به معنى اينكه حاكميت اعم از وضع قانون، و وضع مصوبات فرعى
و حكم به مفهوم فقهى، يعنى بر مبناى مصالح موقت (زمان) نظير معبوديت است، نظير فصل
قضا است، نظير افتاء است. جز خداوند كسى شايسته نيست- و ريشه اين مطلب همان فلسفه
نبوت است كه ايدئولوژى و وضع قانون بشرى جز وسيله خدا ميسر نيست، قهرا در مقام
اجرا نيز ولايت الهى شرط است- و افرادى كه نه به دليل خاصيت طبيعى و موروثى بلكه
به دليل خاصيت تقرب و عدالت و علم، اين حق را پيدا مىكنند و قهرا ماهيت حكومت،
ولايت بر جامعه است نه نيابت از جامعه و وكالت از جامعه. فقه هم اين مسأله را به
عنوان ولايت حاكم مطرح كرده است، از نوع ولايتى كه بر قصّر و غيّب دارد، پس ملاك،
انتخاب مردم نيست[1].
سخن ما در اين مبحث درباره خاستگاه مشروعيت حكومت است، اما اين كه
نوع حكومت الهى از نوع ولايت- آن هم به شكل ولايت بر قاصران و غايبان- است، موضع
استاد را در صفحات آينده بيان خواهيم كرد.
نظرى به تقسيمات ديگر مشروعيت
ملاكهاى ذكر شده، به صورت استقرا و با لحاظ ادعاى خود حكومتكنندگان
بود. ماكس وبر در تقسيم كلى، ملاكهاى مشروعيّت را به سه قسم 1. عقلانى 2. سنتى 3.
كاريزمايى، تقسيم كرده است[2]. آنتونى
كوئينتن براى مشروعيت سه قسم عمده يعنى 1. نظريه ذاتىگرا 2. عرضگرا 3. ارگانيك
بر