نام کتاب : حكومت اسلامى (درسنامه انديشه سياسى اسلام) نویسنده : واعظى، احمد جلد : 1 صفحه : 78
جابرى در تأييد ادّعاى خويش به شواهد زير
متوسّل مىشود:
الف) عرب در زمان بعثت، فاقد ملك و دولت بود. نظام سياسى- اجتماعى
مكه و مدينه- يثرب- نظام قبيلهاى بود كه به حدّ دولت نمىرسيد؛ زيرا قوام دولت به
تحقّق چند امر است:
سرزمينى كه داراى حدود معين است و جمعيتى كه در آن سرزمين سكونت
دارند و سلطهاى مركزى كه در شؤون مختلف اجتماعى از آن مردم نيابت، و بر طبق
قوانين و عرف، اعمال قدرت كند؛ ولى چنين سلطهاى معهود عرب نبود.
ب) پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم در ترويج آداب دينى و سلوك
اجتماعى خاص و نوى كه دعوت دينى او به ارمغان آورده بود، مىكوشيد و از ناميدن
خويش به اسم ملك و رئيس دولت اجتناب مىورزيد.
ج) قرآن از چيزى به نام دولت اسلام ياد نكرده است، بلكه به امت اسلام
اشاره دارد: كنتم خير أمّة أخرجت للنّاس.[1] د)
دولت به عنوان يك اصطلاح سياسى در زمان عباسيان رواج پيدا كرد و آنچه پيش از آن
وجود داشت، امت اسلام بود. پس از انتقال قدرت از امويان به عباسيان، بر زبان آنان
و ياورانشان تعبير «هذه دولتنا» و مانند آن كه حاكى از ارتباط دين و دولت و محور
قرار گرفتن «دولت» به جاى «امت» است، جارى شد.[2]
پاسخ به نظريه جابرى
آن بخش از مطالب درس گذشته كه به پاسخ استدلال دوم عبد الرازق مربوط
مىشد، شاهدى بر ردّ نظر جابرى در باب عدم تشكيل حكومت است. در اينجا چند نكته
تكميلى را ناظر به سخنان جابرى ذكر مىكنيم.
1. تشكيل امت اسلامى و پديد آمدن و گسترش سلوك معنوى و اجتماعى خاص،
به بركت اسلام و ايمان، در ميان اعراب متفرقق و متشتّت، مانع از آن نيست كه اين
امت از يك