بنابراين، به اين نتيجه مىرسيم كه در هر موردى كه ولايت پيامبر و
امام عليه السّلام و يا فقيه ثابت شود تنها در مورد مصالح مسلمين قابل اجراست و
بدون آن ولايت ثابت نيست، مگر آنكه دليل خاصى بر الغاى شرط ياد شده اقامه شود و
ولايت به صورت مطلق ثابت گردد كه در اين حال شايسته است كه از آن تعبير به «حق»
كنيم نه «ولايت».
و بالأخره «ولايت» بارى است بر دوش «ولى» تا به نفع مردمى كه تحت
ولايت او قرار دارند به كار برود و مسئوليتى است بر عهده او كه بايد با دقت كافى
از انجام آن بر آيد. و لذا هر جا كه در قرآن كريم[1]
يا حديث، سخن از ولايت خدا و رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و يا امامان
معصوم به ميان آمده، در مقام امتنان بر امّت بوده است.
از اين روى در حديث «غدير خم» سخنان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله
و سلّم كلا در بيان انجام وظايف و مسئوليتهايى كه خداوند بر عهده آن حضرت در امر
هدايت و رهبرى خلق قرار داده بود، دور مىزند و سپس بر اساس همين مسئوليتها مسأله
ولايت خود و سپس ولايت امير المؤمنين عليه السّلام را مطرح مىكند و قريب به اين
عبارت مىفرمايد:
«ايّها النّاس الست أولى بكم من انفسكم! من كنت مولاه فهذا علىّ
مولاه» و اين جملات را پس از آن مىگويد كه از مردم اقرار به انجام مسئوليتهاى
نبوت مىگيرد.[2]
[1] - مانند قوله تعالى:\i ... وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ
اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ*\E،( بقره/ 107).
[2] - در كتاب الغدير، ج 1، ص 10- 11 در نقل داستان
غدير چنين آمده است:
« فلما انصرف صلّى اللّه عليه و
آله و سلّم من صلاته قام خطيبا وسط القوم على أقتاب الابل و أسمع الجميع، رافعا
عقيرته، فقال: الحمد للّه و نستعينه و نؤمن به، و نتوكّل عليه و نعوذ باللّه من
شرور أنفسنا، ومن سيّئات أعمالنا الذي لا هادى لمن ضلّ، و لا مضلّ لمن هدى، و أشهد
أن لا إله إلّا اللّه، و أنّمحمدا عبده و رسوله- أما بعد-: أيّها الناس قد نبّأنى
اللطيف الخبير أنه لم يعمر نبىّ إلّا مثلنصف عمر الذي قبله، و إنى أوشك أن أدعى
فأجبت، و أنى مسئول و أنتم مسئولون، فما ذا