(1) يكى از شاخههاى فاسد ملّىگرايى[1] «صهيونيسم» جهانى است، كه عبارت است
از يك جريان ناسيوناليستى متعصّب متعلّق به بورژوازى (سرمايهدارى) قوم يهود مبتنى
بر عقايد دينى بنى اسرائيل كه در اواخر قرن نوزده در اروپا به وجود آمد و اكنون به
ايدئولوژى (مكتب) رسمى دولت تجاوزگر اسرائيل بدل شده است، اين نام، مشتق از
«صهيون» محلى در نزديكى شهر «اورشليم» است كه براى يهوديان نيز داراى تقدس
مىباشد. در سال (1897 م) جمعيتى به نام «سازمان جهانى صهيونيسم» به وجود آمد كه
هدف خود را انتقال تمام يهوديان جهان به فلسطين اعلام كرد.[2]
مفهوم «ناسيوناليسم» (ملّىگرايى كه عمدتا) بر چهار عامل تعيينكننده استوار است:
خاك، زبان، نژاد و فرهنگ، نه تنها شامل ايجاد حكومت ملّى است، بلكه
متضمن اعتقاد برترى ملّى و كسب تفوق و سيادت ملّى بر ساير ملّتها نيز مىباشد و
نيز اين حق را به ملّت خود مىدهد كه اگر احساس اختناق و فساد و فشار و بىلياقتى
از دولت خود كنند، مىتوانند آن را بر كنار سازند و مردم آنگاه از دولت خود اطاعت
مىكنند كه مجرى خواستههاى ملّى و تحققبخش غرور و افتخارات ملّى آنها باشد.
اين طرز تفكّر بر پايه حدّ اعلاى احساس وفادارى به چهار عامل مذكور
پىريزى شده است كه سبب مىشود هر فردى بستگى عميق و پابرجايى به وطن و آداب و
رسوم ملّى و اقتدار حكومت ملّى خود پيدا نمايد.
اين طرز تفكر اگر چه در اواخر قرن هجدهم و اوايل قرن نوزدهم ميلادى
به مفهوم واقعى اين واژه (ناسيوناليسم) در اروپا پديد آمد و زندگى خصوصى و عمومى
افراد را تحت تأثير قرار داد، ولى بعدها عموميّت يافت و باعث اشاعه آن در شرق و
حتّى بلاد مسلمين گرديد و در حقيقت سبب تفكيك جامعه امّت اسلامى شد و هر كدام از
عرب، عجم، ترك، كرد و امثال آن مايل به ناسيوناليسم (مليّت) خود شدند و بدين ترتيب
راهى براى استعمارگران تفرقهانداز بازشد تا بتوانند اسلام را از جامعيّت ملّتهاى
مختلف دور سازند.