كه يازده تن از ايشان فرزندان پياپى رسول
خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از نسل حضرت زهرا عليها السّلام مىباشند.
ولى برادران اهل سنّت مىگويند رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و
سلّم درباره زعامت بعد از خود كاملا سكوت اختيار كرده و آن را به عهده مردم واگذار
نموده است تا هر كس را كه بخواهند به عنوان خليفه انتخاب كرده و او را زعيم خود
قرار دهند.
بديهى است كه اين نظريه در حقيقت مستلزم يك نوع بلا تكليفى و
سرگردانى است و روش درستى نيست تا در خور شأن رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و
سلّم باشد كه همه چيز را بيان كرده است، ممكن نيست رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله
و سلّم در امر زعامت مسلمين به طور كلى سكوت اختيار نمايد و آن را به عهده مردم
واگذار كند؛ زيرا زعامت امام مانند زعامت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
بسيار پراهميت بلكه اصل و ريشه اسلام است و روش سكوت و بىتفاوتى در آن از طرف رسول
خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به طور مسلّم موجب ضعف اسلام و منتهى به افتادن
حكومت اسلامى در دست نااهلان مىباشد و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه
آورنده اسلام است هرگز در بقاى آن چنين بىتفاوت نخواهد بود.
2- حاكم در اسلام داراى شرايط خاصّى است يا نه؟
(1) همانطور كه در بالا تذكر داديم دو چيز در رهبرى پيغمبر صلّى
اللّه عليه و آله و سلّم و امام عليه السّلام شرط است (علم و عصمت).
امّا برخى از برادران مسلمان در لزوم دو شرط مزبور، بحثى دارند و آن
را ضرورى نمىدانند، ولى روشن است كه از دست دادن اين دو شرط در جانشينان رسول خدا
صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و در كادر اصلى حاكميت اسلامى و پايهگذارى حكومت حق
و نمونه خطمشى اسلام عزيز به معناى از دست دادن ايمنى از خطرات ناشى از جهل و عدم
صيانت رهبر خواهد بود و به معناى شكست قلعه فولادين اسلام و گشودن راه براى
تبهكاران جاه طلب است تا بتوانند بر مسلمين حكومت كنند و زمام مسلمين را به دست
گيرند؛ زيرا حكومتى كه بخواهد به جهان، ايمنى و عدالت بخشد، حتما بايد داراى
رهبرانى عادل و معصوم و داناى على الإطلاق باشد و اسلام منهاى رهبران راستين- كه
آينه تمامنماى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باشند- به معناى اسلام
منهاى اسلام است، امتياز اسلام بر تمام مكتبهاى جهان