نام کتاب : تفكر فلسفى غرب (از منظر استاد شهيد مرتضى مطهرى) نویسنده : دژاكام، على جلد : 1 صفحه : 283
پيدا مىشود، كه در هر پنج حلقهاى كه داشته
باشيم دو مرحله ديالكتيكى پيدا مىشود و قهرا يك در ميان هم خواهد بود. مثلا الف
تز است و ب آنتى تز و ج سنتز. اين الف كه تز است ديگر هيچ گاه آنتى تز نيست، تز
است به طور مطلق، و ب آنتى تز است به طور مطلق، و ج هم سنتز اين دو است. البته
سنتز بودن نسبى است، نسبت به اينها سنتز است و نسبت به مرحله بعد تز است. ولى هيچ
گاه آنتى تز نخواهد بود. اين مراحل همين طور يك در ميان طى مىشود تا به قول هگل
برسد به آن چيزى كه خودش دليل خودش است نه اينكه دليل باشد به چيز ديگرى، كه به
حساب او مىشود ذات واجبالوجود.
از نظر هگل دستگاه ديالكتيك اول و آخر دارد، چون اولين مقوله و آخرين
مقوله دارد كه دليل بودنش به ذات خودش است و دليل بودنش به چيز ديگرى نيست، و
ديالكتيك به همين جا پايان مىپذيرد و يك جهت اختلاف ميان هگل و ماديين همين است
كه از نظر ماديين براى ديالكتيك ابتدا و انتها نمىشود فرض كرد.
از نظر هگل اگر همين طور يك در ميان حساب كنيم به اشكالى برخورد
نمىكنيم. همان طور كه سابقا گذشت او (هستى) را اولين مقوله مىدانست و هستى فقط
تز است و آنتى تز چيزى نيست، همچنان كه سنتز هم چيزى نيست. بعد (نيستى) آنتىتز
است، نه تز و نه سنتز، و (شدن) است و تز براى مقولات بعدى ولى آنتىتز نيست. آخرين
مقولهاى هم كه همه مقولات به آن پايان مىپذيرد، از نظر او سنتزى است (نخستين
مقوله) و يك مقولهاى هم داريم كه سنتز مطلق است (آخرين مقوله)، آنچه هم كه در اين
بينها آنتى تز داريم، تنها آنتى تز است و سنتز نيست، ولى در اين ميان (ميان اولين
مقوله و آخرين مقوله) آنچه تز و سنتز داريم تز و سنتز نسبى هستند. اين يك نوع
تفسير از ديالكتيك است كه بدون شك فلسفه هگل را بر اين اساس بايد توجيه كرد.[1]
چند ايراد بر اين نظريه وارد است.
1- اولين ايراد اين است كه جريان تثليثى طبيعت بر فرض صحت تنها در
مورد مركبات صادق است. يك مركب را مىتوان گفتتركيبى است از دو ضد، اما درباره
بسيط فرض تركيب و اينكه حقيقت و ماهيتش عبارت از اجتماع دو ضد است غلط است، و از
طرفى وجود