گروهى نارواست، و اما امتياز بناهاى ايشان به اينكه روزنههايى
به جاده بازكنند نيز مورد اختلاف است و مراد اين است كه ميان ايشان و مسلمانان وجه
تمايزى باشد و آنان را بر مسلمانان برترى نباشد. و هرگاه خانهاى عالى در تملك
داشته باشند در آن سكونت مىكنند، زيرا با داشتن همين صفت آن را تملك كردهاند،
آرى اگر ويران شود حق اعاده آن را به صورت نخستين ندارند و اين بنا به قول اصح
است.
كاش عمر بن خطاب يهود و نصاراى امروز (زمان مؤلف قرن هفتم) را مشاهده
مىكرد كه بناهاى ايشان بر بناها و مساجد مسلمانان برترى دارد و آنان را با القاب
و كنيههاى خلفا مىخوانند از قبيل «رشيد» كه پدر خلفاست و از قبيل ابو الحسن كه
كنيه على بن ابى طالب (رض) و ابو الفضل كه كنيه عباس عموى پيغمبر (ص) است و
بههرحال از اندازه و قدر خود در گذشتهاند و در گفتار و كردار تظاهر مىكنند و
روزگار خوى شيطانى آنان را كه به دست پادشاه وقت استوار شده آشكار ساخته، اينك به
مركب مسلمانان سوار مىشوند و بهترين جامهها را مىپوشند و مسلمانان را به خدمت
خود درآوردهاند چنانكه ديدم مرد يهودى و نصرانى سوار بر اسب و مسلمان در ركاب
اوست، و چه بسا مسلمانان به وى تضرع و التماس مىكنند تا بلايى را كه ايشان را
بدان دچار كرده است رفع كند!
اما زنان يهود و نصارى چون از خانه بيرون مىآيند و در كوچهها راه
مىروند به سختى شناخته مىشوند و همچنين است در گرمابهها كه چه بسا زن نصرانى در
برترين جاى گرمابه و مسلمان پايينتر از او نشسته است و نيز به بازار مىروند و در
نزد بازرگانان مىنشينند و اينان به سبب خوش لباسى ايشان را گرامى مىدارند و
نمىدانند كه اهل ذمه هستند. پس محتسب راست كه بدين امر اهتمام ورزد و بازدارد و
متظاهرين را تعزير كند.
اهل ذمه را روا نيست كه در ديار اسلام معبد و كليسا بسازند، چنانكه
عمر (رض) فرمان داد تا همه كليساهايى را كه پس از هجرت تجديد عمارت